من یه ازمون استخدامی قبول شدم حالا دختر عموم گیر داده بابام ک باید انگشتر طلا بم شیرینی بدی،چون از بچگی باباش فوت شده بابام خیلی دوسش داره حتی بیشتر از ما برا عروسیشم النگو داد بش اما با این قیمت طلا اصلا دوست ندارم بعد از ته دلش خوشحال نیست برا قبولیم نمیدونم شیرینی چی میخواد گفتم خامه ای میخرم شیرینی گفت نه فقط طلا،خیلیم قدرنشناسه کلا از محبت بابام اخاذی میخواد کنه فک کرده بانکی چیزی داریم بعد ما قناعت،حالا بدش اون،چکار کنم گفتم من ازمون و مصاحبه دادم و بدبختی برا من باید بخری اون چیکار کرده تو این راه برام مگه اگر بخری انصراف میدم،چی کنم اون ول کنه هرچی بابام با شوخی جوابشو میده بعدا ضامن وام هاتون میشه بجا همچین شیرینی ای اما باز میگه دوباره😐چی کنیم بنظرتون
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.