ما و اونا یعنی جاریم یک سطح بودیم یعنی نه ماشین داشتیم نه طلایی داشتیم نه هیچی همش با هم از بی پولی شوهرامون مینالیدیم
کم کم اونا به جای ماشین سواری مغازه باز کردن واز مغازه ثروتشون بیشتر شد و ما یک ماشین پیکان خیلی ساده مدل قدیم خریدیم ،و برای اینه بغل ماشین مگه قرض کنیم تا بخریم و از بی پولی شوهرم دارم کار میکنم ماهی 2 تومن خیلی ناچیزه اونوقت اون روز به روز داره پیشرفت میکنه و توی خونه لم داده میخوره و میخوابه حسود نیستم غبطه میخورم که چرا ما مثل خر کار میکنیم آخرش نداریم