کسی تاحالا تجربه نزدیک ب مرگ داشته

اصلا تناسخی وجودنداره

تناسخ وجود نداره

هر کی هم که دیدم تجربه نزدیک به مرگ داشته حرفی از تناسخ نزده 

فقط میگن دنیای اصلی اونجاست و این دنیا انگار یه خواب بوده

این زبان و ادبیات ما برای عالم ناسوت است 

وقتی ما از کالبد خود خارج میشیم در واقع در برزخ هستیم حتی موقع خواب .

و چیزهای می‌بینیم که نمی‌توانیم بیان کنیم 

چون این دسته از علوم از جنس حصولی نیست از جنس شهودی است .و در این تجارب فرهنک و تفکر هم تاثیر می‌گذارد و ممکن است آن شخص حرفای بزند که صحیح نباشد مثل همین تناسخ

اونا 1 درصد از برزخ دیدن.

گفتم که خواب دیدن هم از جنس برزخ است  .

آدم تو خواب بهشت و جهنم میبینه؟ تو خواب بهت میگن چرا دزدی کردی؟ پس این همیشه نیست.

ضمن اینکه اگه قرار بوده کی موقف بمیره و بهش بگن این پیامبر اسلامه این امام زمانه این مسیح که میگه برو مسلمون شو خب این می‌شد جبر و اون شخص جبری ایمان می‌آورد.

اون اشخاص هم یه کشف و شهودی مختصر کردن منتها فرهنگ و دین خودشون روش تاثیر گذاشته .

ضمن اینکه دو نفر میبرن به یک قصر  یکی برای اعدام یکی برای لذت در آن قصر 

هر دو وقتی وارد قصر میشن میگن وای چقدر قشنگه این قصر 

ولی آخر سر چی میشه؟ اولی اعدام  و دومی خوشبختی

حوزوی نیستم

فکر میکنم اقای موزون درباره این مطالب مفصل در صفحه اینستاگرامی برنامه زندگی پس از زندگی توضیح دادن

و در برنامشون همیشه با تجربه گرهای خارجی و مسیحی مصاحبه میکنن و بین برنامه پخش میکنن.

چرا غیبت و تهمت میزنید؟چون قبح گناه واس شما آشکار نیست 

همین غیبت و تهمت حق ناس عرضی دارد.یعنی چی؟ 

پولمو بدزد ولی منو نکش 

منو بکش ولی آبروم رو نبر 

پس غیبت و تهمت از حق ناس مالی و حق ناس جانی سخت تر است 

ضمن اینکه عذاب قبر و سکرات موت دارد.

اگر قانع شدید تا راه توبه و راه ادای حق ناس غیبت رو توضیح بدم 

یک شب خوابم نمی‌برد و از این شانه به اون شانه میشدم خوابم ببره یک رو دست راستم و به پهلو دراز کشیده بودم که انگار وارد یک خلسه شدم خواب نبودم اما انگار داشتم خواب میدیم تو بیداری انگار رویا میدیدم میدیدم که رو پشت بومم صدای سر و صدا میومد و اسمون طوفانی بود رعد و برق یکی بعد دیگری و بلند میزد خیلی ترسیده بودم میدونستم خواب نیستم و میتونم تکون بخورم و ازون حالت در بیام کلی تلاش کردم از اون جو در بیام و از صدا و روشنی رعد و برق و سر و صداها میترسیدم بعد کلی تلاش فقط تونستم بگم بسم الله الرحمن الرحیم ولی حس میکردم یک چیزی منو داره به عقب میکشه با اینکه تو رویام ایستاده بودم اما بدنم که تو تخت دراز بود حس میکردم و داشتم به سمت عقب کشیده میشدم ولی بدنم تو رویا ثابت بود جسم واقعی مو حس میکردم کشیده میشه و با کشیده شدنم تنم مور مور میشد و درد میکرد خیلی زیاد انگار داشتن روحمو از بدنم میکشیدن بیرون ولی از سمت ستون فقرات و کتفم حس میکردم که کشیده میشه سعی کردم دوباره خدارو صدا بزنم ولی صدام در نمیومد سعی داشتم از اون خلسه یا هرچی هست بیام بیرون بالاخره تونستم جسممو حرکت بشم و ازون حالت بیرون کشیده شدم خواب نبودم رویا نبود کل بدنم مور مور میشد و درد میکرد انگار روحم نصفه از جسم جدا شده بود تا پنج دقیقه مور مور میشد جسمم و تا روشنی هوا خوابم نبرد منتظر خورشید و صبح بودم چون دیگه نمیتونستم بخوابم و اون موقع خواب نبودم انگار تو یک دنیای خیلی ترسناک گیر کرده بود تو اون حالت از کتفم و شکمم یک چیزی داشت منو سمت عقب میکشید ولی دست کسی رو حس نمیکردم دردش مثل وقتی محکم چشما رو میامالونی و بعدش برفک برفک  میشه چشم بود