بچه ها من یه خواستکار داشتم که سه بار اومدن و رفتن ما میگفتیم نه (دلیلم هم این بود برادرم مریض بود تمیتونسم به ازدواج فکر کنم ولی اونا اینو نمیدونستن و می اومدن )
خیلی دوسم داشتتتتتتت و میگفت اگه از در بیرونم میکردین از پنجره می اومدم
تا اینکه چند ماه پیش با هم رابطمون شروع کردیم و تقریبا ۱۰ روز پیش یه سوتفاهمی پیش اومد و این بود که من توی ازمایشگاه کار میکردم و یک ماه پیش انصراف دادم و اومدم بیرون ولی به اون نگفتم
اما بهش میگفتم که تصمیم دارم از محل کارم بیام بیرون و برم یه ازمایشگاه دیگه
تا اینکه فهمید و خیلی ازم ناراحت شد و گفت چرا به من نگفتی و اینجوری برداشت کرد که من پنهان کاری کردم
زنگ زد به پدرم بهش گفت شما خواستگارشی نباید انقدر واست مهم باشه و این عکس العمل رو نباید داشته باشی
بهش برخورده که چرا پدرم اینجوری بهش گفته
من گذاشتم یکی دو روز تنها باشه که یه وقت بدتر نشه و اروم بشه
اما بعدش دیگه جواب پیام و تماسام نداد
تو پیامم ازش معذرت خاهی کردم و بهش گفتم دیگه تکرار نمیکنم
مامانم بهش زنگ زد و خیلییییییییی خوب با مامانم حرف زد و اصلا حرفی از تموم شدن نزد
اما دیروز خواهرش گفت علی گفته تموم بشه این رابطه …
من باورم نمیشه اون خیلللللللی دوسم داشت
مامانم میگه اون تورو خیلی دوس داشت و من بعید میدونم ازت بگذره و یکم برو توی سکوت
خواهرش بهم پیام داد که داداشم داغونه و خورده تو ذوقش بهش توضیح دادم که واقعا منم حالم بده و قصدم پنهانگاری نبوده
بچه ها اگه واقعا دوسم داشته باشه برمیگرده ؟
بچه ها خبلیییی دوسم داشت خیلییییی