دیروز بخور روشن کردم خونه خوشبو بشه
بخور روشن برداشت از پشت گذاشت تو پام
عصر بردمش خانه بازی
بچه مردم هل داد
اوردمش خونه یه ظرف پر اب اورد وسط پذیرایی اب بازی و فرشها رو خیس کرد
بعدش لوازم ارایش منو تو اتاق پیدا کرده خراب کرده الان یه رژ سالم ندارم قشنگ از ته کنده 🙄
لب تاب باباش تازه خریده بود چند روز پیش دکمه هاش کنده
چند وقت پیش بادی اسپلش منو باز کرده همش ریخت رو فرش
یا در یخچال باز میکنه عسل و ارده و چیزای ابکی برمیداره میریزه رو فرشها یعنی در کسری از ثانیه هاااا
حالا این چیزایی که یادم بود گفتم بقیه اش که دیگه بماند
یا باید باهاش بازی کنم یا گوشی بهش بدم یا خرابکاری کنه
کل خونه شده اسباب بازی ولی اصلن بازی نمیکنه باهاشون.... فقط گریه و زاری برام بخرید
خیلی حرصم میده روانی شدم بخدا
دلم نمیخاد دعواش کنم ولی بخدا خسته شدم
چند وقت پیش بردمش مسافرت خونه داداشم یه شهر دیگن خونه شون داغون کرد
جرات ندارم برم خونه مردم