خواهرم جوونم رو تو تصادف از دست دادم بابامم دکترا گفتن سیروز کبدی داده خیلی نگرانشم من دیگه طاقت از دست دادن ندارم من میترسم از این که فردا پاشم یکی از عزیزام پیشم نباشن😭😭۳۰ سالمه ولی تلخ ترین روزا رو دارم کاش دخترم رو نداشتم تا راحت از خدا میخواستم بمیرم حتی الان میترسم یه روزی دیگه کنار اونم نباشم
من بمیرم برا دلت عزیزم.خداصبر بده بهت و روح خواهر عزیزت در ارامش باشخ.تحمل کن عزیزم.خیلیامون این روزارو سپری کردیم.درکت میکنم عزیزمن
اینجا تنها جاییه که تصمیم گرفتم خودِخودِ واقعی م باشم،چیزی که هرگز هیچ جایی نتونستم.من مدتهاست به یکی از همکارام علاقه دارم،متاسفانه نه میتونم بهش بگم،نه میتونم کاری کنم.انقد شخصیت آروم و متاسفانه مغروری دارم که نمیتونم...فقط نشستم و نگاه میکنم.دعا میکنم که خودش یه کاری کنه.هرروز به شوق دیدنش از خواب پامیشم.اماده میشم و میرم سرکار.کل روزو لحظه شماری میکنم که شده حتی یه دیقه ببینمش و از کنارم رد شه.دلم بهمین خوشه.از انتظار،از استرس و ترسِ از اینکه یه روز خبر ازدواجش رو بشنوم خستم.از عشقی که شاید یطرفه باشه خستم..برام دعا میکنین که بشه؟؟من خودم برا تک تکتون وقتی امضاتون رو میخونم دعامیکنم.بماند به یادگار ۲۰دیماه ۱۴۰۳
من بمیرم برا دلت عزیزم.خداصبر بده بهت و روح خواهر عزیزت در ارامش باشخ.تحمل کن عزیزم.خیلیامون این روز ...
خدا نکنه.ولی خیلی سخته خیلی😭به خصوص این که با از دست دادن خواهرم همدمم رفت دیگه هیچ کس رو ندارم تا باهاش درددلم رو بگم همش نگران بابام بود اما اول خودش رفت
عزیزم زندگیه دیگه چه میشه کرد.سعی کن قویتر باشی یخاطر دخترگلت و پدرت که این روزا بهت خیلی نیاز داره
اینجا تنها جاییه که تصمیم گرفتم خودِخودِ واقعی م باشم،چیزی که هرگز هیچ جایی نتونستم.من مدتهاست به یکی از همکارام علاقه دارم،متاسفانه نه میتونم بهش بگم،نه میتونم کاری کنم.انقد شخصیت آروم و متاسفانه مغروری دارم که نمیتونم...فقط نشستم و نگاه میکنم.دعا میکنم که خودش یه کاری کنه.هرروز به شوق دیدنش از خواب پامیشم.اماده میشم و میرم سرکار.کل روزو لحظه شماری میکنم که شده حتی یه دیقه ببینمش و از کنارم رد شه.دلم بهمین خوشه.از انتظار،از استرس و ترسِ از اینکه یه روز خبر ازدواجش رو بشنوم خستم.از عشقی که شاید یطرفه باشه خستم..برام دعا میکنین که بشه؟؟من خودم برا تک تکتون وقتی امضاتون رو میخونم دعامیکنم.بماند به یادگار ۲۰دیماه ۱۴۰۳
خدا نکنه.ولی خیلی سخته خیلی😭به خصوص این که با از دست دادن خواهرم همدمم رفت دیگه هیچ کس رو ندارم تا ...
هر وقت سنگ صبور خواستی رو من حساب کن عزیزدلم
اینجا تنها جاییه که تصمیم گرفتم خودِخودِ واقعی م باشم،چیزی که هرگز هیچ جایی نتونستم.من مدتهاست به یکی از همکارام علاقه دارم،متاسفانه نه میتونم بهش بگم،نه میتونم کاری کنم.انقد شخصیت آروم و متاسفانه مغروری دارم که نمیتونم...فقط نشستم و نگاه میکنم.دعا میکنم که خودش یه کاری کنه.هرروز به شوق دیدنش از خواب پامیشم.اماده میشم و میرم سرکار.کل روزو لحظه شماری میکنم که شده حتی یه دیقه ببینمش و از کنارم رد شه.دلم بهمین خوشه.از انتظار،از استرس و ترسِ از اینکه یه روز خبر ازدواجش رو بشنوم خستم.از عشقی که شاید یطرفه باشه خستم..برام دعا میکنین که بشه؟؟من خودم برا تک تکتون وقتی امضاتون رو میخونم دعامیکنم.بماند به یادگار ۲۰دیماه ۱۴۰۳