داشت گردنمو میشکست ولی یجوری میگرفت که من کبود نشم
بهش یاد داده بودن چیکارکنه یا اصلا خودش بلدبوده
اونا بیان پادرمیونی انقد ادمو خار میکنن و کوچیکت میکنن که خودت ناراحت میشی
ولی من ایندفعه جدی هستم چون تا الان من زندگیرو نگهداشتم وگرنه مثل خواهرش ۳بار طلاق میگرفتم ولی از این به بعد خسته شدم کشش ندارم و واقعا مادرش خیلی بیشعوره میدونه من از دعا بدم میاد هردفعه برا زندگیم به هوای بچم که شیطنت داره میره دعا میگیره هردفعه ام دعا میاد تو زندگیمون بخث و دعوا نیشه ایندفعه بهش پیام دادم حلالت نمیکنم که ۸سال منو زجر دادی با کارات و حرفات و حرفای دیگه
شوهرم بهش برخورد که چرا جواب مادرشو دادم پشت مادرش دراومد منم گفتم برم پیش مادرت برو مامانت تیازاتو برطرف کنه و خیلی حرفا زدم بهش دهنمو بازکردم تو این ۱۲سال همرو ریختم بیرون