بچه هااا تک نیت یا فاال بلدینن

سلام گلم فدات بشمم عزیز دلم چرا ناراحت بشم گلم ببخشید دیر جوابتو دادم تعلیقم کرده بودن تازه در اومدم اره خواهرجان یعنی از وقتی که این یک نفر و دیدم تا به امروز کلا تبدیل به یه ادمی شدم که خودمم خودمو نمیشناسم هیچ هدف و اینده مشخصی ندارم اعصابمم داغون داغون هر روزم با گریه و اعصاب خوردی میگذره حقیقتا اینقدر بی عرضه و بی خاصیت هم هستم هیچ غلطی نتونستم براش بکنم بخدا دارم از این حجم از عشق و حس یک طرفه دیوونه میشم ولی واقعا نمیتونم حرکتی بزنم الان هم نزدیک سیزده روزه ندیدمش دارم از دلتنگی دیوونه میشم ترم جدید هم داره شروع میشه نمیدونم چه غلطی کنم یا چطوری بشه لاقل باهاش یه درس رو بگیرم یا حتی شده برنامه کلاساشو داشته باشم بتونم از دور ببینمش

قربونت بشم عشقم نه خواهر از سایت نرفته بودمم قربون دل مهربونت شم مرسی از اینکه پیگیرم بودی مهربون:) نه خواهرجان کل دانشکده بی ابرو شدم اصلا یه حرکتایی زدم یک جوری پیگیر بودم که اکثر همکلاسی هام فهمیدنن تا به یک دختر غریبه که هم رشتش بود رو اوردم ازش پرسیدم درسی داره باهاش یا نه اون دختر هم خیلی بد و بی ادبانه خوردم کرد و جوابم و داد در اخر ولی منم بد خجالت کشیدم بابت رفتارش متاسفانه ادم عجیب غریبیه و هیچ دوست و رفیقی هم نداره و همیشه ی همیشه تنها بود سر کلاس با هیچ انسانی هم همکلام نمیشد و سریععع بعد دانشگاه اسنپ میگرفت و میرفتش با پیج فیک هم پیام ندادم عزیز چون میدونستم صد درصددددد جوابمو نمیده و اگرم میدادم به احتمال زیاد میفهمیدش حقیقتا یک دختری تو دانشکدمون هست که ترم بالایی هست و توی قسمت اموزشی دانشکده بود اینقدر ازش خواهش التماس کردم رفتش یک کوچولو امارش رو دراورد اینکه ورودی چه سالی بود و اینا رو در اورد هرچقدر خواهش کردم که لاقل این ترم انتخاب واحد میکنه یکی از درسای عمومیش رو بگه تا منم بردارم لج کرده میگه قول نمیدم بهت بخاطرش خودمو خیلی خار و خفیف کردم حس بدی دارم

خدانکنه دورت بگردم من واقعا نیفهمم فاز بعضی از دخترا رو  بخدا تا قبل این پسره یک بار باهاش هم صحبت شده بودم خوب رفتار کرد و خیلی محترمانه حرف میزد ولی وقتی فهمید دنبال امارش هستم یکدفعه بد برخورد کرد من به معنای واقعی شوکه شدم وایی برا اینکههه بفهمم رشته کراشم چیهه دیوونه شدم به هر دری بگی در زدم ولی هیچجورههه نتونستم در بیارم تا اینکه یک روز رفتم پیش همون استادی که درس مشترک داشتیم اسمم رو بگم تا حضور بزنه سریع چشمم به اسم و فامیلش خورد دیدم رشتش هم کنارش نوشته دیدم نوشته عمرانن رفتم تو گروه درسی بچه های عمران با اکانت فیک هرچقدر گشتم پیداش نکردم اونجا هم بچه های عمران همشون فحش کشم کردن عوضی ها حضوری هم رفتم با چندتا از بچه های عمران حرف زدم هیچکی نمیشناختش اصلا روانی شدم سرش رفتم پیش یکی از مردایی که توی قسمت امور مالی و امورشی بود. با من هم خوب بودش اسم کراشم و گفتم همینکه گفتم طرف سرتا پامو قهوه ای کردش اصلا تو اون دانشکده رسوا شدم بخدا دیگه رو ندارم پامو دانشگاه بزارممم به این دختره هم هرچقدر گفتم و خواهش التماس باز تکلیفمو روشن نمیکنه لاقل بدونم چیکاره هستم دیگه هیچچچ ایده ای ندارمم اینکه چیکار کنم یا چه حرکتی بزنم اهااا یه دوست قدیمی هم داشت که فامیلمون میشد به اون پیام دادم اونم خیلی عصبی شد گفت دیگه اسم اینو پیش من نیار این ادم نیست من ازش خوشم نمیاد و از این حرفاا اصلا تعجب کردم چون یادمه باهم صمیمی بودن و رفت و امد داشتن ولی یکدفعه گفت من ازش خوشم نمیاد و دور اینو خط بکشش اصلا کراشم ادم عجیب غریبیه نمیدونم برای چی اینقدر شخصیت منفوری هستش هیچکی دورش نیست

نمیدونم عزیز واقعا نمیدونم کجای کار میلنگه اینکه هیچکی دورش نیست و اینقدر تنهاعه و از دوستاش قدیمیش میپرسم هم میگن این ادم نیست حتی با پسرعموش هم که اینقدرر صمیمی و نزدیک بود دیگه نیستش من نمیدونم داستان این یک نفر چیه بنظرت دوست دختر داره خواهر؟ بخدا دق میکنم اگه بفهمم کسی رو دوست داره یا کسی تو زندگیشه 

مامانم که هنوز که هنوز عصبیه از دستم یه مدت از در دوستی وارد شد سعی کرد بهم نزدکی شه و راهنماییم کنه دید هنوز همون ادمم دوباره عصبی شده و یک هفته باهام قهر بود الانم که سرسنگینه البته من هم بهش حق میدم هرکاری میکنه میبینه من هنوز همون ادمم وبیخیالش نمیشم چون مادر خانوادش رو میشناسه و میدونه ادمای درستی نیستن برا همین باهام لج کرده

اره عزیز دلم کلا ادم تنهایی هست و اینکه بشدت مغرور و در عین حال بشدت ادم مودبی هستش اصلا باورم نمیشد که اینقدر مودب بخواد باشه اتفاقا اکثر دور و وری هامم هم میگن ادم درونگرایی هست و یکمم عجیب غریبه و برعکس بقیه پسرای هم سنش اصلا هیز و هول نیستش خدا خیرت بده دلم رو اروم کردیی 

خواهر من هرچقدرم بخوام نشون ندم و بروز ندم باز مامانم میفهمه و دستم پیشش رو میشه اصلا من هرچقدرمم سعی کنم عادی و نرمال رفتار کنم بازم گیر میده یه مدت از حالت افسرده بودن و گوشه گیر بودن در اومدم یکم اومدم ادا در بیارم که حالم خوبه و خوشحالم حتی اونجا هم متوجه شد مکه فیلممه و میگفت الکی فیلم بازی میکنی تا بهم بفهمونی به طرف فکر نمیکنی 

شهرمون هم کوچیکه و طوریه که اکثرا همو میشناسیم مامانم هم جد و اباد کراشم رو میشناسهه و با خاله هاش و مادربزرگش هم سلام علیک داره

چشم عشقم چقدر حرف زدن باهات ارومم کردش ازت ممنونم واقعا خیلی نیاز داشتم یکی باهام صحبت کنه از بس چص ناله میکنم پیش همه بنده خدا ها دیگه میبینن منو سریع فرار میکنن واقعا ازت ممنونم جانمم 

اره خوب این بقول تو بخوایم نیمه پر لیوان رو هم ببینیم اینه که طرف اشنا در اومد و کل جد و ابادش رو میشناسیمم