بیاین داستان آشناییمو بگم با من ب یکی خیانت کرده

من شهریور امسال با ی آقا ک اول فالورم بودن بعد فهمیدیم‌باهم هم دانشگاهیم بهم پیشنهاد داد باهم دوست شدیم کلا دو ماه باهم بودیم چهار بار دیت رفتیم ولی هنوز تو دانشگاه همو میبینم وقتی ک بامن بود اصلااا رفتار مشکوک نداشت همش دوست داشت باهم بیرون بریم وقتی میومد پیشم اصلاااا تو گوشی نمیرفت خیلی وقتا با وجود خستگیش بازم میومد همو میدیدیم یکم اون اوایل رفتارا عجیبی از خودش نشون میداد مثلا شبای اول بهم میگفت کل گالری تو واسم شات بفرست حتی دیت اول میخواست گالری مو چک کنه ، یا من تو گوشی بودم میگفت تو با من بیرونی داری ب ی پسر دیگ پیام میدی یا میگفت هرجا میری قبلش بهم بگو اونجا نرو پروفتو خوب بزار تا دیت آخر ک تو ماشین بودیم مامانم زنگ زد من جواب ندادم گفت نمیخوای ج بدی گفتم ن بعدا جواب میدم ساعت ۱۲ ظهر اومد دنبالم بهش گفتم من تا ۲ باید برگردم کلاس دارم گفت من برنامه تو دارم کلاس نداری  گفتم کلاس زبانه الکی میگفتم ک‌ زودتر برگردم خونه گفت خب باشه من میرسونمت کلاس گفتم کلاس خصوصیه گفت کنسلش کن خلاصه باهم ناهار خوردیم گفت بریم خونم کسی نیست خواهرمم رفته منم قبول نکردم گفتم خونه چرا یکم پیش هم باشیم بعدش من برم باهم بحث کردیم من پیاده شدم از ماشین اسنپ گرفتم اومدم خونه برا اینک نشون بدم حالم خوبه رفتم خونه عمم ی میز خوراکی و قلیون درست کردیم منم استوری گرفتم ی قلب قرمز گذاشتم با اول حرف اسم دختر عمم Aاین طوری چون دختر عمم اینستا ندار نمیتونستم تگش کنم اون شب استوریمو دید ولی ریپ نزد درحالیکه همیشه ریپ میزد و قربون صدقم میشد از اون ب بعد دیگ جوابمو نداد البته من کلا نظرم کات بود