مشکلات زندگی با همسرم

سلام نی نی سایتی ها،من تازه اومدم تو نی نی سایت ،دلم خیلی گرفته و غمگینم ،زندگیم متاسفانه از ابتدا خوب پیش نرفت،۳ ساله که ازدواج کردم و تقریبا ۲ ساله که عروسی کردیم تقریبا سنتی آشنا شدیم مادرشون من را دیدن بعد چند جلسه آشنایی و رفت و آمد )البته بیشتر با خود همسرم نه خانوادش(خواستگاری و بعدم ازدواج ،متأسفانه از اول خانواده همسرم و همسرم متوقع بودن مثلا تو همه مراسمات از ما توقع داشتن ولی خودشون کاری نمیکردن حتی اینه شمعدون نمیخاستن بخرن سرویس ک بزور خریدن و.... حالا اینا بماند وارد زندگی که شدیم دیدم شوهرم به شدت به خانوادش وابسته علی الخصوص به مادرش ،پدرش ی آدم مریض و بازنشسته است واسه همین مادرش خرج همه زندگی را میده البته از پرتوقعیشونه، شوهر من تقریبا ۴۰ سالشه اما مادرش خونه خریده براش ولی به نام مادرشونه (از همون نامزدی میدیدم اغلب کارت بانکی مادرشوهرم دستشه)، مادرشوهرم بسیار دخالت گر و کنترل گره .خسیسه ولی نه برای خودش مثلا ی عالمه لباس و کفش و این چیزا برای خودش می‌خره واسه چیزایی هزینه میکنه که خودش دوست داره نه من،من شاغلم کارمندم از من انتظار کمک زیاد از اندازه داره من تو هزینه های زندگی کمک میکنم خرج لباس و ارایشگاه و خرج های خودمو که اصن خودم میدم تا حالا هزار تومن ازش نگرفتم اما اون همش توقع داره این هزینه ها هم به چشمش نمیاد. تازه با اینکه پول از خودمه نمیزاره من از پس اندازم طلا بخرم هر موقع خریدم به زور بوده، یا برای پدر و مادرم وقتی میخام روز مادر یا پدر کادو بخرم زورش میاد میگه اینا پولای زندگیمونه

از طرفی خیلی خودشیفته هستش مثلا حرفایی که میزنه اینه همه منو دوستم دارن فلانی منو خیلی دوستم داره همه منو قبول دارن،ی مدت ک بیشتر اون اوایل بود میگفت من تمام دخترایی که رفتم خواستگاریشون دکتر بودن همشونم منو میخاستن ولی من نخاستمشون (مامانش که می‌گفت دخترا به من زنگ میزدن گریه میکردن حتی می‌گفتند چرا ما را نخاسته😑)

همش کلاس میزاره علی الخصوص با اقوامشان مثلا فلانینون دکتر فلانی جراحی فلانی خیلی پولداره )اینا اقوام های نزدیک هستند)

اخلاق بد دیگش اینه که مثل زن ها قهر میکنه اونم چه قهری جای خوابشو جدا میکنه یک ماه دو ماه هر چقد که بشه 

یا مثلا طلاها را برمی‌داره قایم میکنه ....نسبت به پدر و مادرم هم خیلی بدبینه)

از طعنه کنایه های مادرشوهر هم که دیگه نگم شوهرم هم که طرف اوناس

خلاصه چی بگم خیلی خستم ،دیگه موندم چه کنم ، گاهی فکر میکنم اصلا دوستم نداره چون اگر مردی زنی را دوست داشته باشه به خاطر هر کاری میکنه