من خیلی بی زبون بودم فکر میکردم خودشون دیگه میدونن باید چیکار کنن
۴ تا خواهر شوهر دارم دختر خواهر شوهر بزرگم توی زمان با من نامزد کرد
ولی اونا خوش و خرم تر شدن
مرگ خوبه همسایه برای دخترشون میاوردن عروسم ک هیچ
فکر نکن من پایین ترم صدا در نمیومد اون موقع تزم این بود زندگی به این چیزا ربطی نداره
من کارشناسی It داشتم ازدواج کردم اونا همه ۱۵ سالگی رفتن خونه شوهر حتی دیپلمم ندارن