خدا خدا خدا اخه من چیکار کنم ، بهش اهمیت ندادم گریه کرد ، براش میوه یا غذا بردم گریه کرد ، تو ماشین تو راه مهمونی نق نق ، تو مهمونی نق نق . بعد هم گریه تا همین حالا ، مجبور شدیم مهمونی رو ول کنیم بیایم خونه ، شام فقط حرص خوردم ، اخر هم گفتم شاید سرماخورده ، چون چند بار گفت سردمه ، دیدم نمی خوابه شربت سرماخوردگی و استامینوفن دادم