اینقد جلو خانودم خجالت کشیدم از کاراشون
بعد شوهرم همش میگه اونا اینقد تورو دوست دارن تو اشتباه میکنی تو بدبینی
حالا چندروز پیش خونشون بودیم بحث قسط و وام بود یهو پدرشوهرم گفت محمد واسه خرید نشونتون یه وامی گرفت انداخت گردن من به روی خودش هم نمیاره اصلا خشکم زد که اونم اینا نخریدن
اخ انگار داري شب چله اي منو ميگي😂😂
ما هنوز عقد نكرده بوديم پنج روز قبل از عقدمون بود
با شوهرمم هيچي نرفتم بخرم
البته چون سنتي بود ازدواجمون با اينكه دوماه نامزد بوديم ولي روم نميشدبهش بكم رسم ما چطوري واسه همين بي خيال شدم😂😂
استارتر کلا تو هر چی بگی ما میگیم مال ما از تو بدتر بود میدونی که خصلت ما ایرانیاس که ثابت کنیم از طرف مقابلی که داره برامون دردل میکنه بگیم ما بدبختر از اونیم😂😂😂
بحث نکن شوهر من عاشق من و زندگیمون بود انقد بخاطر این و اون بحثمون شد ک الان بهم میگه یه تار موی خانوادمو ب صدتا مثه تو نمیدم و حتی راحت میگه پول مهریه تو ندارم وگرنه میتونی بری اونم خانواده ای ک همه چیزشو ازش گرفتن و حتی تو عروسی هم نیومدن
بخدا اصلا وضع مالیمون خوب نیست نمیگه چیکار میکنین بعد پدر منم بازنشسته است همش کمکمون میده
پول اجاره نداشتیم هی باباش گفت برین طبقه بالا پدرزنت . وای مثل پتک میخورد تو سرم
اخرش بابام گفت بیاین بالا طبقه خودمون. دیگه اومدیم طبقه بالا بابام
خانواده شوهر خر است....والسلام
پدرم روز اول بهم‌گفت بابای داماد یجوری حرف زده که طبفه بالا بده اینا بشینن من گفتم بابا تو بدبینی. بعد ازدواج وای هی پدر شوهرم میگفت برید طبقه بالا پدر خانمت. اخرش هم به ارزوش رسید
بعد شوهرم میگه تو حق نداری درمورد خانوادم هیچ نظری بدی تو بدبینی. بخدا همش یاد کاراشون میفتم اشکام میریزه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
