مامانم نمیزاره برم خونه ام

عزیزم منم قهرم سه ماهه خونه بابام البته بحث ما جدی بود و حتی کاربه دادگاهم کشید الان شوهرم میگه درست شدم و برگرد ولی خانوادم اجازه نمیدن و میگن اینهمه اومدی قهر بعد برگشتی چه شد؟ مگه درست شد؟ خیلی دودلم نمیدونم چکار کنم بهش اعتماد کنم و خانوادع رو راضی یا نه ولی بعداینهمه دعوا و ناراحتی دلم نمیخواد خودم برم دوسدارم برام ارزش قائل باشه و بیاد جلو درست باخانوادم صحبت کنه حالا باراول شاید ناراحت بودن و جواب ندادن اخه برامن اومد خونه بابام کسی جز مامانم نبود کتکم زد ولی مطمئنم بار بعد دلشون نرم میشه و جواب میده ولی متاسفانه همسرم بااینهمه اذیت حاضر نیس و میگه خودت راضیشون کن

بنظرت من چکارکنم؟ بهشم گفتم راضی کردن خانواده باتو قبولم کرد ولی امروز باز میگه تو راضیشون کن و برگرد 

حرف خانوادتو گوش بده بزار خودش بیاد 

جلوی مادرت و تو خونه مادرت تو رو زد؟

اسی علت قهر چی بوده

عزیز من الان از پریشب باهاش صحبت میکنم چجوری این حرفمو بهش بگم الان؟ میشه راهنماییم کنی؟مشکل من شکاکی و دست بزن شوهرم بود کلا بابدبینیاش خستم کرده بود ۱۰ سالم هس ازدواج کردیم

اره شماره قبلی خودشو تو گوشیم دیده بوده یادش نبود شماره خودش فکرکرده بود خیانت کردم یهو حمله کرد درو هل داد اومد داخل کتکم زد

وای بعدش گفت غلط کردم

فقط مشکلت همینه

چ تضمین از دوباره کتک نزنه بنظر من بهش بگو من بهت اعتماد ندارم چ تضمینی بهم میدی ک عوض شدی با دل قرص برگرد بگو یچیزی ب نامت کنه 

سریال ملی و راه های نرفته رو دیدی حق طلاقتو بگیر 

بعد اینکه تضمینو بهونه کنی اگ دوست داشته باشه اینکارو میکنه یا میاد حق طلاق میده یا یچی ب نامت میکنه 

دست بالارو بگو 

بگو من بهت اعتماد داشته باشم خانوادم حله 

بگو ی شیرینی گل بخر بیا دنبالم 

همون پاش شکسته میخواد یکی باشه مراقبت کن ازش کوتاه نیا

بمون ونرو اگر عوض شده باشه باید نشون بده بااومدن دنبالت

نه مشکل زیاد دارم باهاش شکاکه بدبینه دست بزن داره بخاطر همینا قهر بودم خونه بابام بعد یماه که فهمید درخواست طلاق و مهریه دادم ازاونجایی که شکاکه فکرکرده بوده با کسی هسم که بخاطرش دارم قید اونو میزنم اومد به بهونه بچه بانقشه گوشیو ازدستم دزدید بعدشم که شناره قبل خودشو دیده بوده و ماجرای بعدش

من گاهی شماره ها و پیامامو پاک نمیکردم پیامایی مه قبلا به خودش داده بودم به خط قبلیش زذه لوده به سرش و فکرکرده بوده شماره کس دیگه ای هس که بهش گفتم عشقم و..

به نظر من حالا که شوهرت گفته برو 

چون تو قراره تا آخر عمرت با شوهرت زندگی کنی نه مادرت

بهش گفتم گفت من زندگی که باشرط باشه رو نمیخوام گفت همینجوری برگرد گفت فقط ی اگه مهریتو ببخشی بهت حق طلاق میدم وگرنه نه اصلا  چیزی نمیزنم بنامت 

دوتا ماشین داره دوتاشو زده بنام خالش و مامانش گفتم لااقل برگردون بزن بنام خودت بازم قبول نکرد چکارکنم ابجی؟ دلم قرص نیس ازش باراولش نبود که راحت ببخشم ده ساله وضع من همینه همش قهرو دعوا رسواشدم تد درو همسایه و فامیل مخصوصا ایندفعه شیشه خونمونو شکست تو چقدر سروصداداد همه همسایه ها فهمیدن اگه همینجوری برگردم نمیشه که خیلی بد میشه اصن کوچیک میشم جلو همه میگن بااینهمه کاری که شوهرش کرد بدون ایکه بیان دنبالش بادوتا بزرگتر خودش رفت

میگم بادوتا بزرگتر بیا خونمون بالاخره خانواده منم دلشون نرم میشه میگه نه راضیشون کن تا بیام دنبالت حتی رو ندارم باخانوادم صحبت کنم با این کارایی که کرد باراولشم نی که بخوام بگم برم شاید درست شد شکایتش کردم براکتکاش مهریه گذاشتم اجرا چقدر خرج وکیل و دادگاه کردم اونم که هیچ بادوتا بزرگتر نمیاد