شوهرم مجبور شد به اجبار خانواده ش بره سربازی. ما تو خانواده بشدت مذهبی سنتی بزرگ شدیم که رو حرف بزرگتر اجازه ندارن حرف بزنن وگرنه کل خاندان بسیج میشن که طرف رو نصیحت کنن. شوهرمم تک فرزنده.
پدرش به زور گفت باید بری. الان دوره آموزشی هست. سه روز رفت. بعد یهویی دیدیم برگشت وقتی برگشت تقریباً مُرده بود. آمبولانس بردش بیمارستان ، سنگ کلیه گرفته بود با مشکل التهاب شدید پروستات. ( اونجا تو پادگان ، شب تو آسایشگاه راهش ندادن، تو بارون و باد شدید تو حیاط پادگان خوابیده بود صبح بیهوش پیداش کردن بردنش بهداری، بهداری گفت وضعت خرابه برو کمسیون پزشکی)
امروز استعلاجیش تموم شد و به زور پدرش دوباره فرستادش.
تو این یک هفتهم ک پیشم بود ، خیلی حالش بد بود اصلا یک هفته با کسی حرف نزد و غذا نمیخورد درس. چندبار حمله عصبی بهش دس داد بخاطر فشار استرس و عصبی زیاد. حتی دیشب تو شلوارش کار خرابی کرد وقتی درحال استراحت بود:( نگاهش کردم دیدم خیره به یه نقطه س اصلا تو این دنیا نیست. دلم سیاه شد تو یک هفته ، استرسم داشتم بچهم چیزیش بشه
الانم که رف، فقط رف خدافظی هم نکرد تو چشاش اشک بود فقط.
سوالم اینه مگه تو سربازی ، دوره آموزشی ، چه بلایی سر پسر مردم میارن که اینجوری میشه؟ زندگیم نابود شده :(
دقیقا چه غلطی میکنن تو پادگان با جوون مردم