بدترین شب زندگیم بود امشب

اگه بگم من چه استرسایی کشیدم تا صبح باید تایپ کنم. باور کن همین الان با تاپیک شما پاهام بی‌حس شد . 

والا من شوهر ندارم نمیدونم 😃

منم همینطور.جانا سخن از زبان ما میگویی

اولویت زندگیش کارو پوله.فقط پس انداز کنه.برای چی نمیدونم پولی ک نخواد رفاه و آسایش و خوشحالی برا زنوبچه ت بیاره پس به چه دردی میخوره؟

واقعا پیرشدن واژه ی خوبیه.من سخت باردارشدم والبته سنم بنظرخودم زیادبود.تفریبا۸ ۹سالم شاغل بودم تو محیط پرتنش..بخاطر همین اعصابی هم نمونده برام.حالا بنظرتون تک فرزندی یا دو فرزندی؟بعد فاصله چقد باتوجه به سن خودم ۳۳

عزیزم مدیتیشن عالیه من یه مدته انجام میدم واقعا حالمو خوب میکنه

ای وااای چقد دردای ما زنا شبیه همه.

من دعادعامیکنم بچه‌م هیچوقت مریض نشه حتی سرماخوردگی کوچیک چون دردم دوتا میشه هم مریضی دخترمو نگرانی و مسئولیت پرستاری ازش هم متاسفانه تحمل کردن غرغرا وعصبانیت و دعواهای شوهر و عدم همکاریش تو روند درمان بچه.هزار بارم بهش میگم تو مدیریت بحران بلد نیستی.بجای کمک همکاری همدلی همدردی که باری از رو دوش برداره و راحت‌تر بگذره همه چیو سخت تر میکنی هزاربار سخت تر

منم ۱۰ سال سغل پرتنش داشتم بعد از به دنیااومدن دخترم استعفا دادم پشیمون هم نیستم. چون بهتر مادری کردم و حداقل کمتر به خودم ظلم کردم . اگه شرایطش داری قطعا دو فرزند بهتره . من اگه شرایط روحی داشتم و بچه هام کمتر بدقلق بودن حتما ۳ تا میاوردم .ولی امان از بچه بدقلق . دخترم نزدیک ۹ سالشه هنوز هم اش چالش دارم . امشب خیلی عصبیم کرد تا خوابید 

اوووف شوهر منم همینه . دلم میخواد بزنم تو سرش . اصلا کمک ازش نمیخوام . یه بار زانوی پسرم شکاف خورد بردیم بخیه زدیم بماند که چقدر اعصاب خودش و من رو به هم ریخت وقتی اومدیم خونه با حالت غمگین نشسته بود روبرو پسرم نگاش میکرد . گفتم میخوی عزاداری کنی پاشو برو بیرون اینجوری جلو بچه نشین 

منم یه ماه به زایمانم دیگه نرفتم.مرخصی زایمانوبعدم بیمه بیکاری.نشستم تو خونه.اصلللا هم دیگه توان جسمی و روحی ندارم برگردم هرچند بی اندازه دلتنگ درآمدداشتن و استقلال مالی ام.ولی الان موندم پشت سرهم بچه دیگه رو بیارم الان دخترم دوسالونیمه هست یا صبرکنم یکم بزرگتربشه مستقل بشه کامل بعد

خداانشاالله توانتو زیاد کنه همیشه سلامت باشی.خداقوت بهت.خسته نباشی خانم فداکار.بهترین کارو کردی.خدا حافظ بچه هات باشه