تولد شوهرم بود من قبل تولد براش تدارک دیدم و اتاق تزئین کردم وکیک گرفتم یهو زوتر برگشت وقتی برگشت دیدم تو دستش کفش بود گفتم این از کجا اوردی گف سفارش کردم و رسید امروز با اینکه خودش اهل سفارش و این چیزا نیس
منم عین خر باور کردم
بعد گذشت سالها امروز داشتم جاکفشیو مرتب میکردم دیدمش یه لحظه فک کردم دیدم اونه کفشه موقعی که داشت خیانت کرد یهو با خودش اورد به خودش و به گفتن خودش از پست تحویل گرفت دوس دخترش مال زاهدان بود خدا لعنت کن هردوشون با اینکه میدونه زن و بچه داره چسبیده
حتا خواهرش بم میگف خواهر عاشق شوهرت شده چرا ول نمیکنی بری بزاری خواهرم به شوهرت برسه بابام خیلی ناراحت بخاطر خواهرم
چقد بی ناموس بود طرف