شوهرم اعتياد داشته تقريباً دوسالي بود ترك كرده بود ولي يكماهه شديداً مشكوكم تست هم آوردم طفره ميره دوسه روزه قراره ٧٢ ساعت خونه بمونه يا بيرون بريم با هم باشيم ديشب بهم گفت تو هيچي نگو من نميرم سر حرفم ميمونم منم ساكت شدم صبح ساعت ١٠ بيدارم كرد با بحم برم ي وسيله اي لازم داشت براش بگيرم بهم گفت واسه من ساندويچ بيار من ساندويچو فراموش كردم خودتون ميدونيد با بچه بيرون رفتن اونم بچه عصبي و بهرنه گير فراموشي ميگيري برگشتني نون گرم آوردم واسه صبحونه تا اومدم تو خونه ساندويچ يادم رفته بود چندتا فحش داد رفت تو اتاق منم رفتم پايين كه ساندويچ بيارم همين كه نشستم تو ماشين اومد گفت پياده شو كار دارم گفتم منم ميام بيرون جندتا كار دارم انجام بدم پياده وفت تا ي كوچه كه ي خونه متروكه داخلشه و برگشت منم گفتم بيا من ببر خونه پدرم تو قول دادي و زدي زير قولت الان چندروزه همين برنامه داريم بزور گرفتم آوردم بالا منم زنم زدم مادرم بياين دنبالم