دووووری میکردم یکمم خودمو میگرفتم خیلی پشیمونم که باهاشون صمیمی شدم...به نامزدمم انقد سخت نمیگرفتم واقعااا لوس و نونور بودم
عزیزم کلا ماهی یه بار میرفتم خونه مادر شوهرم.
کلی برای نامزدن قیافه میگرفتم
یه حریم بین خودمو خواهر شوهرام میزاشتم.
صمیمیت اصلا.
به همسرمم یاد میدادم انقدر سمت خانواده خودش میره همون قدرم باید به خانواده من بها بده.
در خرید حلقه دقت میکردم وبه حرف اطرافیان توجه نمیکردم
با همه این نظرات بالا کاملا موافقم ولی مطمین باشه هبچکس تا خودش تجربه نکنه ا تجربه کسی استفاده نمیکنه،منم پام و.میشکستم هروفت دعوتم کردن میرفتم شب نمیموندم صمیمی نمیشم،بهشون محبت نمیکردم با سیاست رفتار میکردم،ولی با شوهرم هم.مهربونتر و باسیاست ت رفتار میکردم یکاری میکردم اونم پررو نشه
نمیذاشتم خواهر شوهرم بیاد مستاجر خونه بابام بشه!
شاید دیگه عقد نمیکردم،یا اگرم دوباره اینکارو میکردم باهاس با سیاست تر رفتار میکردم،دیگه نمیزاشتم خیلی جرو بحث کنیم که رومون به هم باز بشه،شاید نازکردنای یه زن برای شوهرشو انجام میدادم،کاری که بلد نیستم،من کلا آدم ساده و زودباور و بی سیاستی هستم و چون خواهری نداشتم و با چهارتا برادر بزرگ شدم رفتارم طنازی های زنونه رو نداره
من از نظر رفتار با همسرم و خانواده ش همون جوری که رفتار کردم رفتار می کردم
فقط برای خودم سعی می کردم یکم کمتر فسار عصبی داشته باشم خیلی استرس داشتم و همین باعث می شد سر مسائل کوچیک با مامان و بابام بحث کنیم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
