شوهرم سرماخورده
نه ازش دل خوشی دارم نه حوصله اداهای مریض بودنشو دارم که عین مامان بزرگشه ...
نپرسید چشه مگه چطوره ..
چطور چیزایی که توی هفت سال دیدم و کشیدم رو براتون بنویسم
که بدونید چطور زندگیم سوخت ،خودم سوختم ،خدامو هم گم کردم ....
بهم بگین برو بیرون خودتو بنداز زیر ماشینا...
الان میرم ..
نمیدونمم کجا
فقط ریخت اینو نبینم ...
فقط نمیدونم غذاشو چیکار کنم .
چیزی آماده نیست
تو وظیفه نداری غذا درست کنی براش
برو بیرون بگرد واسه خودت بعد یه ناهاری بخور و بیا
متوجه نشدم هم میخوای نبینیش هم بفکر غذاشی
شیر داغ کن بانون بخوره واس گلوش هم خوبه خودتم به یکی از دوستان زنگ بزن برو ی کافه بشین حال دلت بهتر میشه
زیاد زیاد نشخوار فکری داری و مرتب گذشته بد رو مرور میکنی ...
بیا قول بده همش مثبت فکر کنی
خودت رو تنبیه کن بخاطر افکار منفی و پر از غمت
خودت رو سرگرم کن به اینده زیبا
به هر حال اون الان تو رو داره و امیدش تو هستی
کمکش کن محبتی که بکنی به سمت خودت برمیگرده
یه سوپ با مرغ براش بذار برو بیرون
ممنونم از حرفاتون که بوی امید میده .
منتها من از این آدم بریدم .
همین الان توی گوشیش داره تموم حالشو با جزئیات برای دوست دختراش تعریف میکنه و به من نگاهم نکرد که بیدار شد ....
گذشته رو نشخوار میکنم فقط به دلیل اینکه
موقعیت تحصیلی و آینده مو از دست دادم به خاطر این آدم ،
هنوز سوگوارم و نپذیرفتم ،هنوز سر پا نشدم و دیگه اون بدست نمیاد ...
مثل مادری که بچه ش مرده
من شیون میکنم برای کسی که بودم و کسی که شدم و احتمالا تباهی که در انتظارمه
هیچ وقت دیر نیست باز شروع کن تو هنوز جوان هستی بازم میگم کلمات منفی نگو چون تو رو از بین میبره
اگه به صورت آشکار دوست دختر داره تو هم آشکارا برا پیشرفت خودت تلاش کن تا وقتی به موفقیت بالا نرسیدی جدا نشو...
اگه بهت پول نمیده در خواست نفقه و مهریه از دادگاه کن
مبادا بری واسه طلاق ...
سعی کن کلاسهای مجازی بری و همیشه تو خونه باشی!!!
و تا می توونی برا خودت پول ذخیره کن
بازم میگم تو همچنان پر قدرت هستی و توانا...
