خب اول بگم من اونقدر خودشیفته نیستم که خودم به خودم بگم خاص این تعریف اطرافیانه
ولی قضیه اینه که من آدم به شدتتت ادم شناسیم یعنی در این حد که کافیه یک نفر و در دنیای واقعی در حداقل یک ثانیه ببینمش تو چشماش نگاه کنم کاملا میفهمم طرف کیه چه اخلاقایی داره یا دروغ میگه یا نمیگع
یا حتی بوده کسی در نظر همه خیلیی ادم خوبی بوده ولی من میدونستم یه ریگی به کفشش هست یا تو فلان موقعیت همه میشناسنش
هیچ کس نمیتونه بهم دروغ بگه نمیتونه گولم بزنه هیچ موضوعی از زیر دستم در نمیره
حالا شاید بگید خب اینا که بد نیست
ولی من خسته شدم دلم میخواد یه ادم ساده ای باشم که طرف و تو یه نگاه نشناسم تا بتونم به مرور زمان بشناسم خسته شدم چون درسته ادمهای خوب اطرافم بیشترن ولی سخت دیگه اعتماد میکنم