من خیلی بد شانسم بیایید دلداریم بدید
من سه سال پیش دانشگاه قبول شدم بابام نزاشت برم خواستم برم سر کار بابام نزاشت نشستم تو خونه و پوکیدم فقط گلدوزی و زبان از یوتیوب یاد گرفتم سنم داره میره بالا و هیچ کس نمیاد در خونمونو بزنه دختر عموی کوچیک تر از منم عروسی کرد همه ی دخترای فامیلمون عروسی مردن من هنوز یه خواستگارم ندارم دیروز خونه ی عمم دعوت بودیم عمم به زن عموم گفت این بد بختم که ترشید هیچ کس نرفت دم درشون 💔اتفاقی شنیدم خیلی ناراحتم خوب من چیکار کنم از کجا خواستگار پیدا کنم ؟ نمیدونم
وقتشه از نقطه ی امنیت بیای بیرون و بری سرکار هرجور شده با دعوا با هرچی
حالا ما که ازدواج کردیم چه خیری دیدیم خوش باش بابا
اگه خونه بمونی که مردم از وجودت خبردار نمیشن چجوری میخوان بیان خواستگاریت؟
حتما باید یه فعالیت خارج از خونه پیدا کنی
علاوه بر این یکی دو تا واسطه خوش قلب و مطمئن و رازدار پیدا کنید بسپرید که شما رو معرفی کنن
هر اتفاقی به وقت خودش میفته به خدا اعتماد کن امیدوارم به زودی زود شاد بشی
برام جالبه یه دونه نمیگیرید بکوبید فرق سر اون بابا
مگه زندانی هستی خوب
چند سالته
باید بری سرکار تو اجتماع باشی کسی ندیدت که بیاد خاستگاری
دعوا کن با بابات بگو زندگی خودمه میرم، تا کی به خاطر اون زندگیت خراب بشه
از همون گلدوزی و زبانت میتونی کلی ب درامد برسی
پس شروع کن
تل درست کن اون تق تقیا درست کن بزار دیوار بفروش کیک پزی یاد بگیر کم‌کم شروع کن هنرتو گسترش بده ازش پول در بیار به حرف بقیه اهمیت نده
