من ک تنها بودم این سریم تنهام خواهرام ک فقط ی روز میان مثل مهمونو میرن فامیلای شوهرمم همینطور ...
چه بد منم مامانم به حدی مثل مهمون بود که من با شکم پاره براش چایی میریختم پذیرایی میکردم خاک تو سرم ولی تو دلم انقد نفرینش میکردم رومم نمیشد چیزی بگم اه اه واقعا بعضیا مادر نیستن عوووووووق
چه بد منم مامانم به حدی مثل مهمون بود که من با شکم پاره براش چایی میریختم پذیرایی میکردم خاک تو سرم ...
الهیییی
ولی مادر من فوت شدن اگر بودن کلی کمکم میکردن ولی خوب خواهرام اینطوری نیستن الان پنج ماهه ک استراحت مطلقم دو تام بچه کوچیک دارم یکی از خواهرام ک اصلااا نیومده بهم سر بزنه فقط در حد تلفن خواهر بزرگمم دو بار اومده اونم ی ساعت نشسته پاشده رفته ..خوب البته منم توقعی ندارم ...وقتی اینجوری میخوان بیانو برن بیشتر اذیت میشم چون باید پاشم پذیرایی کنم یا شوهرم پذیرایی کنه ..نیان راحتترم 🙃