داغونم دلم میخواد خودمو دفن کنم ، عشق بچگی من عشق پونزده سالگی من امشب دیدم لباس کت شلواری قشنگ اتو کشیده مرتب تمیز اومد برا خواستگاری دختر عمم چقدر من ذوق داشتم برا لاله که میخواد خوشبخت بشه گل شیرینی دستش بود آقا با خانواده برا صحبت اومده بود من سه سال باهاش بودم سه سال از عشق براش میگفتم من براش ذوق داشتم چیشد اون که میگفت دوسم داره داره اون که گفت بعد از تو دیگ با هیچکسی نمیخوام باشم همش یکساله جدا شدیم همش یه سال من چیکار کنم حس میکنم تمام استخوان شکسته دلم میخواد محو بشم ، میگفت تموم میکنم دانشگاهمو بعد میام برا صحبت با بابات میدونم میدونم با من نموند چون پدرم فقیر بود با من نموند چون بابام ماشین نداشت ولی عاشقتم بابا مرد زندگیم ،آره خانواده من به خانواده اون نمیخورد اونا پولدار بودن با عمه منیژه برا لاله بخاطر پولداریشون صحبت کردن دلم میخواد بمیرم دارم عذاب میکشم امشب تیکه تیکه شدم مغزم پوکید دیدنش بنظرتون دلش برام میسوزه بخاطر فریب هایی که داده منو شرمنده هست چیکار کنم نمیدونم نمیدونم نمیدووووونمممنمیمیمیمبمممیممی