از دست مادر شوهرا
امروز شوهرم نبود اومده بود خونم ساعت ۹ شب بعد من شام درست کردم لب به عدا نزد انقد گفتم بخور گفت سیرم
منم از هرسم گفتم دبگه بخدا بیام خونتون لب به عداتون نمیزم
منبخاطر اون شام درست کردم دیگه تصمیم گرفتم رفتنی چیزی نخورم اونجا ناز کنم بعد بفهمه بی احترامیه یا نه
چند بار گفتم بیا شام بخور گفت گشنمنیست
رفتنی شکمش قار قور میکرد