خیلی فشار روم بود درس خونده بودم هیچی متوجه نشدم بابام هم به زور گفت بریم خونه مامانبزرگم باهم بحثم کردیم
ما کلا توخانواده مون سه تاکنکوری هستیم سریع ازم پرسیدن چن تومن برای کنکور دادی میخواستن ببینن فقط سراسری شرکت کردم یانه گفتم ۶۰۰ تومن فهمیدن فرهنگیان شرکت کردم
بعد بابام گف هیچ جا نمیفرستم باید شهرخودمون قبول بشه حتی نزدیکترین شهرم قبول شد نمیفرستم
(فقط بابای من اینطوریه اون دوتا خانواده میزارن همه جا برن) عمم گفت خب دیگه بابات میگه راضیه همین جا فوقش پول میده میری
منم بالحن خیلی بد گفتم من آزاد نمیرم خوشم نمیاد اگه دولتی نشد پشت میشینم(زن عموم آزاد درس خونده گند زدم اینجا چون از حرص حرف بابام اینو گفتم)
بعد گفتن بری هم بابات یه ترم پول بده دیگه نمیده
یه طور طعنه زدن گفتن آزادم نمیتونی بری
الان بااین حرفم میگن چقد خودشو دسته بالا میگیره دولتی میخواد
نیارم آبروم میره درصورتی که من واقعا فشار روم بود اینو گفتم نمیخواستم انقد باحالت عصبانیت بگم