تقریبا چهارماهه عادت نشدم...قبلنا هم ازین مشکلا داشتم...یبار رفتم پیش دکتر گفت تنبلی داری باید ورزش کنی..ولی اصلا وقت ورزش ندارم..آمپول داد بهم..بعد از اونم چندبار نامنظم شد..الان باز طولانی شده..چیکار کنم؟رازیانه هم خوردم فایده نداشت..روم نمیشع دیگه برم دکتر🙈😔در ضمن دخترم
من فقط نظرمو به استارتر میدم کسی نیاد جوش بزنه چون اصلاجوابشو نمیدم 😂😁اگر به دنبال عیب هستی از آینه استفاده کن نه ذره بین🤣دیگه روانشناسی جواب نمیده باید جانور شناس باشی تا بعضیارو بشناسی. 😁😂🤣😂🤣😂😁😁😁
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
عزيزززم برو دكتر حتما بايد تحت نظر پزشك باشي والا خدايي نكرده بعدها براي بارداري خيلي ب دردسر ميفتي ..روشدن نداره ك كاري قرار نيست بكنه ..اگر بخواي با طب سنتي درمان بشي خيلي مستمر و باحوصله وطولاني بايد دارو مصرف كني در غير اينصورت ي دكتر زنان خوب برو تحت نظر باش و واااقعا ورزشو فراموش نكن شده اخرشب وقت خواب نيم ساعت ورجه وورجه كني بدنتو فعال كن خيلي تاثير داره
عزيزم اگه تنبلي داري اول بايد تحت تظر دكتر باشي بعدم حتما بايد ورزش داشته باشي و تغذيه نقش مهمي داره بايد مواد غذايي كه طبع سرد و تر دارن اصلا مصرف نكني
مادر فقط آن زنی نیست که هر صبح با صدای دردانه اش بیدار میشود...من هم مادرم...منی که وقتی شب در خواب تو را میبینم دلم نمیخواهد هرگز صبح شود...وقتی در خواب تورا در آغوشم میبینم دلم میلرزد...حتی در خواب هم میدانم که ندارمت....ولی دلم برایت میلرزد...صبح که بیدار میشوم لبخند به لب دارم...چون روی ماه تو را دیده ام...چون تو در اغوشم بودی...چون بوی تنت رابه ریه هایم کشیده ام...حتی در خواب و برای یک لحظه...آری من هم مادرم... مادر فرزند ندیده و نیامده ام... مادر تویی که برای داشتنت روزهای قشنگ جوانیم را در مطب دکتر ها و بیمارستانها گذرانده ام...مادرتویی که برای داشتنت مشت مشت قرص میخورم وصدها امپول میزنم...منی که تمام تنم ازمرحمت امپولهای گران قیمتم کبود است... من و امثال من مادر تر از هر مادری هستیم...مادرانی زجرکشیده...مادرانی که ثانیه به ثانیه روزهایمان را با حسرت داشتن دلبندمان میگذرانیم... که با دیدن یک کفش نوزادی پشت ویترین مغازه ها دلمان میلرزد و پر میشود از غصه...پر میشود از حسرت دیدن تو با اینکفشها و تاتی کردنت... آری من هم مادرم...فقط تو را ندارم عزیزکم...فقط در رویاهایم برایت مادرانگی میکنم.......