عزیزم الهی بمیرم دلم خون شد برات.خوب ی جشن‌کوچیک‌بگیر یا اگه نداره نگیر ی نشهد برید برید سر زندگیتون خونه مادر شوهرت زندگی کنید اگه غعلا شرایط خونه خریدن نداره
الان چیکار کنم؟ باید برم خونه؟ واقعا نه میتونم برم نمیتونم نرم. لج و لجبازی میشه. سرکار هم فعلا نمیتونم برم شوهرم نمیذاره.
صبحا با استرس بیدار نیشم شبا با گریه میخابم تحمل اینهمه شکنجه رو ندارم دیگه چطور برم خونه😭😭😭
بهر حال خونه باباته تا خونه شوهرت نرفتی مامانت حق نداره بیرونت کنه تو هم اونجا حقی داری فرزندشونی برو و سعی کن اصلا دهن به دهنش نشی
مامانم میشینه میگه من در قبال عروسیتون هیچ مسیولیتی ندارم ب ما هم ربطی نداره نیخای جیکار کنی. اگ هم میری اجاره ما جهازت نمیدیم ک هی از این خونه ب اون خونه ببری خراب کنی. شوهرم تنهاست هیشکیو نداره کمکش کنه ک عروسی کنیم خودمم جهازم کامل نیست
من سعی میکنم دهن ب دهن نشم در گوشمو میگیرم و تو خودم اشک میریزم. اما خیلییی تلخه ادم تنش بلرزه و همش احساس عدم امنیت و ترس داشته باشه. طاقتم طاق شده هیشکس نمیتونه کمکم کنه ن بابام ن شوهرم ن حتی خودم
عزیزم ی جا کوچولو رهن کنید در حد دوتا اتاق چندتا چیز واجب زندگیو میشه از سمساری هم خرید عروسی هم‌نگیر ولش کن ابروی مامانت بره برو سر زندگیت حداقل ارامش اعصاب داری
مگه خریدن خونه الکیه .باچه پولی.نمیشه کتابخونی کلاسی چیزی بری که خونه نباشی.برای زندگیت هم شده از خونه مادرشوهر بیا بیرون .
من کلا تو خودم هستم کاری ب کسی ندارم اما مامانم اصن نمیتونه منو تحمل کنه مثلا هر روز باهام میجنگه چرا تا ۸ یا ۹ میخابی؟ چرا میری تو اتاق؟ چرا گوشی دستته چرا شوهرت اینو گفت ؟ چرا اونو گفت؟ چرا فلان کرد. دست خودش نیست اونم همشش بتید حرفا و مشکلاتشو بیرون بریزه فقطم من تو خونه هستم هنیشه رو من خالی میکنه. همیشه من کتکه حرفا و اذیتا دیگرانو خوردم از بچگی
واقعا واسه پدرتون‌متاسفم یعنی هیچ اقتداری ندارن؟؟؟؟
حدودا کی میخواین عروسی کنین؟؟؟؟؟؟
