ما هر هفته با برادرم اینا خونه پدرم دور هم جمع میشیم عصر تا شب ....بعد فردا مادرم روزه هست و بنده خدا نمیتونه خیلی تدارک ببینه هم ک اخر ماه هست دستشونم خالیه تصمیم داشتم که این هفته نرم کلا اگه هم نرم شوهرم میگه چرا چ خبره چیشده که نمیری خلاصه الان دختر عمش زنگ زده ..اینجا تنها زندگی میکنه ..
که فردا بیا بریم ی سمتی بشینیم شوهرمم گف ما فردا میریم اونجا توهم بیا خونه پدر خانمم اینا حالا اون دختر قبول نکرد شوهرم هم هی میگه بیا تو ک غریبه نیستی بعد هم ک تلفن قط کرد گف گف چیکارکنیم فردا هوا افتابه بریم یه جا بشینیم این روزام که باد میاد منم گفتم نه باد میاد سرده کجا بریم بشینیم الان نمیدونم کلا فردا رو چطور کنسلش کنم اخر هفته دیگه هم میخام همرو دعوت کنم خونه مون