به یه دختر علاقه مند بودم ولی دست رد زدن

از آشناهمون بود یکبار مادرم سرسری خواستگاری کرد بدون اطلاع من اونموقع من چیزی نگفته بودم مادرم سرخود تو محله به مادر دختره گفته بود که مادر دختره گفته بود که دخترم میخواد بخونه واس فرهنگیان اگه قبول شد واس فرهنگیان نه اگه قبول نشد باشه و یه شیش ماهی از این قضیه گذشته بود و مادرم به من چیزی نگفته بود راجب این قضیه و من به دختره علاقه مند بودم و یه چند باری اگه نذری چیزی داشتیم به مادرم میگفتم واس مثلا خاله فلانی هم ببر مادرش میشه دختر دایی مادرم . مادرم کم کم حس کرد که شاید من علاقه دارم به دخترش و بهم گفت داستان رو که چند ماه پیش به مادر دختره گفته بود که مادرش هم اونجور جواب داده بود و منم میخواستم تا بعد کنکور مزاحم نشم و خیلی ناراحت شدم و گفتم اینجور نمیشه من بشم زاپاس اگه شد نه نشد آره این سری از طرف خودم رسمی مادرم و فرستادم وقتی هم فرستادمش که دخترش اونجا باشه ولی به احتمال خیلی زیاد مادرش اون قضیه خواستگاری رو که من کرده بودم و به دخترش گفته بود و این سری دختره هم اونجا بود و متوجه خواستگاری شد و مادرش گفت که دخترم میخواد بخونه واس فرهنگیان و بعدش پنج شیش سال کار کنه خونمون عوض کنیم ماشین بخریم و جهیزیه بخره و بعد با همکاری از خودش ازدواج کنه . بد جور دلم شکست خیلی خاطر دختره رو میخواستم ولی خوردم کردن . بنظر شما اگه دختره خاطر منو میخواست یه طرفداری یه حرکتی نمیزد یا چیزی نمیگفت آخه چون از قبل در جریان بود .واقعا در یه حد بودیم هم چهره هم شرایط خونوادگی هم تقریبا اخلاقی  و اینم بگم اگه من ذهنم رفت سمت اونا و خاطر دختره رو خواستم واس این بود که من قبلا قرار بود برم یه بخش مهمی و خونواده اینا وقتی با خبر شدن خیلی چراغ سبز نشون دادن و احترام گذاشتن و احوال منو میپرسیدن مخصوصا مادرش و توی فامیل همه میگفتن که منو دوست دارن  ولی خب جور نشد رفتن من به اونجا و بعدش رفتارشون عوض شد من گفتم شاید حساس شدم و اشتباه میکنم ولی بعدش متوجه شدم که بخاطر کارم میخواستنم . نامردی کردن تقاص این کارشون رو پس نمیدن یعنی و الان هم همون قسمت که تقریبا یکسال و خورده پیش بود جور نشده بود الان باز قراره برم همونجا و جور شده خدا بخواد اگه نظری مشاوره ای و نصیحتی دارید خواهرانه بگید ممنون میشم .