خانوما من حوصله خودم شوهرم مهمونی همه چی داری تنها حوصله بچم ندارم نمیدونم چه خاکی بریزم تو سرم هر روز پشیمونم ولی هی باید می آوردم
یه مدت گفتم یکی دیگه بیارم ترسیدم بشن دوتا اعصاب خراب کن
اصلا بازی نمیکنم باهاش حوصله ندارم می مونم خرس گنده ای بشینم بازی باهاش
خیلی هم جدیدا پر حرفه ب شدت مغزم پوکیده از دستش
اصلا اجازه نمیده من با کسی حرف میزنم همش میشینه حرف زدن دیگه مغزم کشش نداره
گاهی حس میکنم بچه یکی دیگه هست گردن من شده
واقعا بیمار روحی نیستم فقط بچه دوس ندارم
الان برا این دخترم همه چی میگیرم تو جمع ب شدت احترامش میگیرم اصلا کتک نمیزنم فقط میگه بازی بیا یا حرف زیاد میزنه غر میزنم سرش میگم ولم کن