خیلی غصه دارم
امشب خواهرم که همه کارامو میکرد فرستادم بره استراحت
وخودم زار زار گریه میکنم.
که دیگه نمیتونم راحت بشینم لباسام تا بزنم
دیگه نمیتونم خونمو تمییز و مرتب کنم
دیگه نمیتونم مثله قبل وایسم برا اشپزی
دیگه نمیتونم چند دیقه بیشتر بشینم تو یه مجلس باید لحظه شماری کنم که پاشم برم دراز بکشم
دیگه بچم میگه مامان منو بغل کن بزار تو قلبت نمیتونم
نمیتونم بدون درد بشینم تو ماشین برا چند ساعت
نمیدونم چی میشه تهش ولی خیییییلی دلم گرفته
دیگه نمیتونم راحت اراده کنم و بلند شم و مثل پیرزنها بلند میشم.