سلام بچه ها نمیدونم از کجابگم ازاول ازدواجم حسرت بچه دارشدنو خوردم ده سال تموم بااشک و حسرت گذشت هیچ راهی فایده نداشت تااینکه یه شب ده فروردین ۹۱ یه اتفاق افتاد . یکی از فامیلامون زنگ زد که یه بچه رو که نوزاده گذاشتن سر کوچشون و خواست که ما به فرزندی قبولش کنیم اونا تو ارومیه بودن ما هم راه افتادیم شبونه از تهران رفتیم اونجا . طرفای ظهررسیدیم توراه همش دعا میکردم یعنی میشه مادرشده باشم ؟ خلاصه بچه یه پسر خیلییییی کوچولو وخوشگل بود مادر بیولوژیکیش اونو نمیخواست تو سرما ولش کرده بودن ورفته بودن باورتون نمیشه فوری رفتیم دادگاه و بهزیستی بعد دو ماه حضانت قانونی اونوگرفتیم بعد با یه پارتی همون موقع شناسنامه به نام خومون شد پسرم اسمشو ایمان گذاشتم فقط دو ساعت بعدازتولدش رهاشده بود و ما آوردیمش تهران و مراحل قانونی خیلی سریع طی شد و من یک شبه مادر شدم الان ایمان ۶ سالشه وبسیار مهربون و باهوش و از هر لحاظ عالیه دلم میخواد مادر خوبی باشم برام دعا کنین خواهرای گلم
واییی عزیزم خدا برات حفظش کنه
اینم ایمان پسر عزیزم
میدونه شما مادر واقعیش نیستی
ای جانم
چ خوشگله
خداحفظش کنه برات..
کاش عکس شو نمی داشتی
کاش مطرح نمی کردی
شاید داستانش پخش بشه همه جا
زودی تاپیک رو ب نی نی یار بگو بترکونه
عزیزززززم😍😍😍خدا حفظش کنه ایشالله در اینده موفقیتش رو ببینی
افرين خيلي كارت ثواب داره
خدا خفظ ش کن برات عزیزم
خدا حفظش کنه
ای کاش عکس نمیزاشتی عزیزم
حالا امر و نهی ها شروع شد
عزیز دلم بهش نگو مامانش نیستی البته ببخشیدا نظرمو گفتم
کار اشتباهی کردی عکسش رو.گذاشتی و آمار دادی کجا پیدا شده و چند سالشه...چرا زندگی خصوصیتونو تو.سایتی انقدر عمومی مطرح میکنید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
