*یه ساله میشناسمش دنبال رابطه ج.سی نیست
خیلی قرار گذاشتیم باهم ولی نسبتی نداشتیم
ببینید دوست بودیم من از خوشم اومد اونم از من خوشش میومد پارسالم یه بار بهم پیشنهاد داد
بعد که بهش گفتم ازش خوشم اومده اومد گفت که بیا هم دیگرو ببینیمو حرف بزنیم
خیلی استقبال کرد
اینجوری بود
درو باز میکرد برام خودش حساب کرد سوار ماشین خواستیم بشیم درو باز کرد اومدیم راجب اخلاقامون و این داستانا حرف بزنیم گفتم من خیلی به همه چیز فکر میکنم به هر چیز الکی باید باهام درست رفتار کنی گفت اون که وظیفمه مهربونه درک میکنه ارومه
یجا اومدم گازش گرفتم دستش بخیه خورده بود نزدیک بخیه رو گاز گرفتم فکنم دردش اومد هیچی نگفت بنده خدا سیوم کرده بود مظلوم دیگه نمیدونم حتی سیگارم نمیکشه