2777
2789

ازدواج دومم هست، ده ماهه اومدیم سر خونه زندگیمون، بحث های گاه و بیگاه و سطحی داشتیم این مدت، ولی الان چند روزه خییییلی شدید شده همش حال خرابی و گریه و غصه 

رفتم دکتر بهم قرص اعصاب داد از بس تپش قلب داشتم و حالم بد بود 

پسرِ شوهرم خییییلی توی زندگیمون چالش میندازه، هممون رو می ریزه بهم، بیشتر دعواهای من و شوهرم به خاطر اونه از بس رفتاراش اذیت کننده اس، یا داره منو حرص میده و منه بدبخت میریزم تو خودم صدام در نمیاد یا با پسرم نمیسازه و دعوا میکنن باز من حرص میخورم 

انگار چند روز با شوهرم خیلی سرد شدیم 

دور شدیم از هم. البته اینم بگم یه دروغی بهم گفت که اصلا توقعشو نداشتم و سر اون قضیه ام خییلی بحث و دعوا داشتیم و حتی به پدر شوهرم گفتم 

کلا زندگیمون خیلی پر تنش شده 

چکار کنم 😭😭😭😭😭😭😭

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بنظرت دعایی چیزی نزدن برات

ازدواج جدید با دوتا بچه از دو جفت پدرمادر متفاوت تیترش تنش زا و پرریسکه  دعا و جادو نمیخواد 

ازدواج معمولی هم اولش تنش زیاد داره این ازدواج که دیگه خودبخود مشکلاتش بیشتره

باید خیلی مدیریت کنن تا همه چیز بیاد روروال 

کاش میشد از مردگان پرسید بالاخره رنج پایان یافت ؟

بنظرت دعایی چیزی نزدن برات

نمیدونم 

خیلی روزای پر تنش و بدی شده برام 

خدا میدونه این ده ماهه چقدر چالش داشتم 

اعصابم ضعیف شده 

تا بهم حرف میزنن اشکام میاد بی اختیار 

دو روز پیش رفتم دکتر نتونستم حرف بزنم هرچی دکتر گفت چیشده فقط گریه کردم 

هیچ دوره ای انقدر ضعیف نبودم 

پاشیدم از هم 


نمیدونم خیلی روزای پر تنش و بدی شده برام خدا میدونه این ده ماهه چقدر چالش داشتم اعصابم ضعیف شده تا ب ...

بخدا برو یه ذره قلیای و سرکه بریز گوشه خونه آت 

شفای 🥴 اونایی که اینکه اینجا  رو اونقد جدی گرفتن که فکر میکنن افسر سی آی اِی هستن😑🥴

ازدواج جدید با دوتا بچه از دو جفت پدرمادر متفاوت تیترش تنش زا و پرریسکه دعا و جادو نمیخواد ازدواج م ...

خودم به درک، کنار میام هرچی باشه، پسرم طفلک خیلی اذیت میشه 

واسه اون بیشتر ناراحتم 

من میخواستم ازدواج کنم خانواده داشته باشه از تنهایی در بیاد ولی پسر همسرم خیییلی بد قلق و اذیت کنه، همش باعث دعوا و ناراحتی میشه،. بخدا من و شوهرمم نود درصد مواقع سر همین بچه میفتیم به جون هم 

خیلی غصه دارم 

پیش همه مخصوصا خانوادم تظاهر میکنم خیلی خوشبختم و در آرامش کاملم ولی اینطور نیست 


خودم به درک، کنار میام هرچی باشه، پسرم طفلک خیلی اذیت میشه واسه اون بیشتر ناراحتم من میخواستم ازدواج ...

فقط یه راه حل داری این دوتا بچه رو از لحاظ روحی بهم نزدیک کن اگه باهم رفیق بشن نوددرصد مشکلاتت حل میشه

کاش میشد از مردگان پرسید بالاخره رنج پایان یافت ؟

خودت باید مدیریت کنی دیگه ..نسبت به بچه ها جدی ومهربون باش و بزار ازت حساب ببرن

عزیز

 خیییلی باهاشون مهربونم 

شما منو نمیشناسی نمیخوام تعریف از خود کنم، ولی خدای بالای سر شاهده چقدر واسه پسر شوهرم دلسوزم و بهش محبت میکنم 

انقدر وقت میذارم برای درسش برای تغذیه اش 

مشاوره‌ بردمش ده جلسه 

همیشه من واسش لباس و کتاب و اسباب بازی و...  میخرم 

پول تو جیبی من بهش میدم 

طلا واسش میخرم 

من خودم درآمد دارم، همونقدر که به پسر خودم خرج میکنم واسه پسر شوهرمم خرج میکنم 

ولی چه کنم که خیییلی اذیت میکنه و هممون رو میریزه بهم 

چند روزه توی خونمون اعصاب خوردی و ناراحتی داریم 

خودمو باختم 

فکر میکنم دیگه هیچی درست نمیشه 

شوهرمم از دیشب خیلی باهام سرده و تو قیافه اس 

من توقع داشتم بیشتر درکم کنه😢😢😢

شاید بخاطر مهربونیت بیش از حدته ،بعضی وقتا سفت جلوش وایسا

همیشه مراعاتشو کردم 

گفتم یه وقت دلش نشکنه 

خیلی وقتا مقصر بوده ولی به پسر خودم توپیدم 

ولی حس میکنم داره سواستفاده میکنه 

پسر من خییییلی هواشو داره 

توی مدرسه مواظبشه 

با خودش کلاس ورزشی میبرتش 

توی خونه بهش زبان و طراحی یاد میده 

و.... 

ولی اون سر کوچکترین چیزی با پسرم بحث و دعوا راه میندازه چنگ میزنه، گاز میگیره 

بخدا چند وقت پیش کتف پسرمو یه جوری گاز گرفته بود تا چند روز کبود بود 

من با این چیزا نابود میشم خیییلی روی پسرم حساسم 

این سالها هم پدر بودم واسش هم مادر 

کسی بهش تو بگه قلبم تیکه تیکه میشه 

اون وقت این صحنه هارو میبینم چی میتونم بگم؟؟؟؟؟ 

حرف بزنم میشم نامادری و بد جنس و.... 

حرف نزنم عذاب وجدان میگیرم که چرا پسرم اذیت شد و هیچی نگفتم 

بدجور گیر کردم 

سلام ؛وقتتون بخير

سه تا سوال داشتم اگر دوست داشتيد جواب بدين ممنون ميشم ( فقط سوال هست سوء تفاهم نشه نمى خوام بگم اشتباه كردين يا نكردين ) ممنون

١) وقتى با همسرتون ميخواستين ازدواج كنيد با همسر قبلى ايشون هم صحبت كرديد تا حرفهاى ايشون رو هم بشنويد؟ دليلش رو هم ميشه بفرماييد


٢) اينهمه از خودگذشتگى براى چيه ؟ خونه از شماست قسمتى از هزينه هاى خونه باشماست ؛براى فرزند اين آقا هر كارى ميكنيد هم شما و هم پسرتون از مشاور و خريد طلا و احترام و ... گرفته تا خواستهء اين آقا براى اضافه وزن نامعقول شما و باعث ميشه شما سلامتى تون رو هم نديد بگيريد براى لذت و رضايت اين آقا 

در قبال اين خدمات همسرتون و پسرشون چكار ميكنن؟


٣) آيا پسرتون مخصوصا و خودتون الان در كنار اين برادر و پدر و همسر حس يك خانواده خوشبخت رو داريد؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792