2777
2789
عنوان

دلنوشته های روزانه

33 بازدید | 3 پست

سلام ..

این تاپیک رو میزنم تا هرازگاهی که به اینجا سر میزنم از اتفاقات و روزمرگی هام بنویسم ...شاید خاطراتش تا سالها برام بمونه ...شاید هم یهوئی ترکوندمش ..(بعید میدونم ).شما هم دوست داشتید میتونید بنویسید .منعی براش ندارم ...

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ......منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن .........

از امروز شروع میکنم ...

از صبحی که باید بیدار میشدم و صبحونه آماده میکردم اما دلم نمیومد از زیر پتو بیام بیرون ...

به هر جون کندنی بود بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم و اهل خانواده رو بیدار کردم که دیر شده بیدار شید .

دندونام رو مسواک زدم و رفتم که آماده بشم ...همسرم داشت سر و صورتش رو میشست که یهویی گفت : اووووسارا برف رو ببین ..دیدی ؟ 

رفتم دیدم چه برف قشنگی میباره ...

پسرم بیدار نمیشد ولی وقتی بهش گفتم ببین داره برف میباره مثل برق گرفته ها بلند شد و اومد کنار در تراس و بیرون رو نگاه کرد .خیلی ذوق کرد ..در تراس رو باز کرد و رفت بیرون ...دوباره برگشت و سرحال آماده شد 

همه رفتیم دنبال کارمون .....

قرار بود دنبال کارهای بابام برم ..تلفن رو زدم ولی دیگه حضوری نرفتم گذاشتم برا فردا 

کارهای اداریم رو هم انجام دادم ...

همسر گرامی برام صبحونه گذاشته بود ..دستش درد نکنه ولی ساندویچ رو خوب نپیچیده بود و پنیر به همه جا مالیده بود (از کلوچه ها بگیر تا کشک و غیره ) 

اول صبح قبل از شروع کار اداری یه نسکافه تلخ زدم بر بردن ...ولی تاثیر چندانی بهم نداشت ...

جالب بود که میخواستم بگم برام آب جوش بیارن ولی یادم رفت بهشون بگم ..در کمال تعجب وقتی برام فلاسکم رو آوردن دیدم فراموش کردن چای بریزن و فقط آب جوش هست ..کاش تو دلم چیز دیگه ای میگفتم :))))))))

هنوز برا ناهار ایده ای ندارم ...نمیدونم چی درست کنم ....دیروز دلمه درست کرده بودم ..احتمالا امروز یه چیز ساده بپزم ...

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ......منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن .........

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...

الان چند روزه اینجوریه ...دیروز وقتی رسیدم خونه طبق معمول اولین کاری که کردم کیف پسرم رو چک کردم که ارزشیابیش رو چیکار کرده و تو مدرسه چه درسی خوندن  و چیکار کردن کلا ...خد ا رو شکر ریاضیش رو خیلی خوب داده بود ...ازش راضی هستم ...

ناهار ساده بود ...خودم از چند تا دلمه ای که مونده بود خوردم برای خانواده هم نیمرو درست کردم ..خدا رو شکر دوست دارن ...

بعدش شروع کردم به کارهای پسرم ...کاردستی که درست کردیم با کمک همدیگه ....بعد باهاش ریاضی حل مسئله کار کردم ...بعدش ازش دیکته گرفتم ..هدیه های آسمانی رو هم کار کردم و ....

پسرم گشنه اش شده بود ...براش نودل درست کردم اما چون کمی زیاد تند بود نتونست بخوره و ناراحت که حالا چی بخوره ...چون قبلا بهش قول داده بودم که براش دونات درست کنم بلند شدم و خمیر دونات رو آماده کردم و گذاشتم ور بیاد ..تو این فاصله 

یه پیشنهاد جدید بهش دادم و سریع استقبال کرد ...دو تا انار کوچیک آوردم و گفتم فشارشون بده تا تو خود پوسته اش آب جمع بشه و بعد سوراخش کنه و آبش رو بمکه ...خلاصه تا یه ساعت درگیر این بودیم ...حسابی خوشش اومده بود ...

خمیر ور اومد و شروع کردیم به سرخ کردن دونات ها ....در همین حین همسر زنگ زد که برام حلوا درست کن ...بین درست کردن دونات ها شروع کردم به درست کردن حلوا ....کتری رو هم گذاشتم که وقتی همسر میاد چایی رو دم کنم ...

کلی ظرف نشسته رو هم تلمبار شد ...وقتی همسر اومد تقریبا کار دونات ها تموم شد و سریع شروع کردم به تموم کردن حلوا ....

همسرم طفلی هم همین که رسید شروع کرد به شستن ظرفها و آماده کردن چایی ...

پسرم دوناتش رو خورد و یه شیر عسل هم بهش دادم و دندوناش رو مسواک کرد و بعدش هم لالا ...

من و همسر هم یه چایی خوردیم و بعدش با خستگی تموم رفتیم لالا ...

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ......منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن .........

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دیروز یکشنبه 11 آذر 1403 

همسرم میدونه هیچ علاقه ای به ظرف شستن ندارم برا همین دیگه اکثر مواقع خودش ظرفا رو میشوره مگه اینکه خسته باشه یا حوصله نداشته باشه :))))

دیروز براشون سنگ تموم گذاشتم ...از سر کار که برگشتم شروع کردم به ناهار پختن و از اونجایی که شب قبل دونات درست کرده بودم و صبحونه دونات و مخلفات خورده بودن دیگه اون موقع گشنه نبودیم ..پسرم هم همین که از مدرسه برگشته بود خوابید ...منم از فرصت استفاده کردم و یه زرشک پلوی خیلی خوشمزه پختم و مثل رستوران ها توی یه سینی بزرگ تزئین کردم و گذاشتمش وسط ....پسرم رو بیدار کردیم و حسابی خوردیم ....

همسرم شروع کرد به آب هویج گرفتن ...من و پسرم هم آماده شدیم بریم خونه مامانم اینا ....براشون آب هویج هم بردیم 

خلاصه ما رفتیم اونجا و کلی بهمون خوش گذشت ...

در کل روز خوبی بود . ..

امروز دوشنبه است و دوشنبه بازار داریم ..حتما یه سر میرم ..حتی شده برا قدم زدن . .حس خوبی به آدم میده ...

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ......منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن .........
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792