هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...
الان چند روزه اینجوریه ...دیروز وقتی رسیدم خونه طبق معمول اولین کاری که کردم کیف پسرم رو چک کردم که ارزشیابیش رو چیکار کرده و تو مدرسه چه درسی خوندن و چیکار کردن کلا ...خد ا رو شکر ریاضیش رو خیلی خوب داده بود ...ازش راضی هستم ...
ناهار ساده بود ...خودم از چند تا دلمه ای که مونده بود خوردم برای خانواده هم نیمرو درست کردم ..خدا رو شکر دوست دارن ...
بعدش شروع کردم به کارهای پسرم ...کاردستی که درست کردیم با کمک همدیگه ....بعد باهاش ریاضی حل مسئله کار کردم ...بعدش ازش دیکته گرفتم ..هدیه های آسمانی رو هم کار کردم و ....
پسرم گشنه اش شده بود ...براش نودل درست کردم اما چون کمی زیاد تند بود نتونست بخوره و ناراحت که حالا چی بخوره ...چون قبلا بهش قول داده بودم که براش دونات درست کنم بلند شدم و خمیر دونات رو آماده کردم و گذاشتم ور بیاد ..تو این فاصله
یه پیشنهاد جدید بهش دادم و سریع استقبال کرد ...دو تا انار کوچیک آوردم و گفتم فشارشون بده تا تو خود پوسته اش آب جمع بشه و بعد سوراخش کنه و آبش رو بمکه ...خلاصه تا یه ساعت درگیر این بودیم ...حسابی خوشش اومده بود ...
خمیر ور اومد و شروع کردیم به سرخ کردن دونات ها ....در همین حین همسر زنگ زد که برام حلوا درست کن ...بین درست کردن دونات ها شروع کردم به درست کردن حلوا ....کتری رو هم گذاشتم که وقتی همسر میاد چایی رو دم کنم ...
کلی ظرف نشسته رو هم تلمبار شد ...وقتی همسر اومد تقریبا کار دونات ها تموم شد و سریع شروع کردم به تموم کردن حلوا ....
همسرم طفلی هم همین که رسید شروع کرد به شستن ظرفها و آماده کردن چایی ...
پسرم دوناتش رو خورد و یه شیر عسل هم بهش دادم و دندوناش رو مسواک کرد و بعدش هم لالا ...
من و همسر هم یه چایی خوردیم و بعدش با خستگی تموم رفتیم لالا ...