اینجا رو ک میخونم نمی دوتم غصه خودم و بخورم یا دیگرانه خدا کا مشکل همه حل کن
انشاالله مامان خوبي برا بچه هامون باشيم اينده رو با توكل به خدا بسازيم همه مشكل هاي جورواجور دارت استارتر انشاالله خدا پشت ى پناهت
مرسی که اومدیناینجا خوندین چقد خوبه که یجایی هست که میشه حرف زد بقیه برات دعاکنن دلمو به هین چیزای کوچیک با ارزش خوش میکنم تا بتونم زندگیمو بسازم با دعای شما دوستان
دوستان اینقدر حرف شنیدم و طعنه توی این سه سال زندگی با شوهرم از خودشو خانوادش که نمیدونم کدومو بگم که هرکدوم کتابیه .... بعد فوت بابام 1سال بعدش ازدواج کردم .. توی عقد شوهرم گفت تو بچه ی اصلیه این خانواده نیستی اینو مادرت فردای روز خواستگاری به ما گفت .... 19 سال زندگی رو سرم اوار شد اونشب ولی چون واقعا پدر و مادر خوبی بودن به روی خودم نیاوردم تا الان که میدونم این قضیه رو چون مادرم بخاطر وظیفه ی شرعی بهشون گفته بود که بعدا از جایی نشنون دردسر شه ولی قول گرفته بود که به من نگن که یشب توی دعوای عقد شوهرم بهم گفت ....این ازین ... سرکوفتا بماند ... نداشتن خواهر برادر ... فامیلای پدری ولم کردن... خاله دایی نمیدونم کجان ... خلاصه تنهامممم خییییییییلی دلمم به شوهرم گرم نیس کم بهم بدی نکرده دلم باهاش صاف نیس ...
من اگه بچه نداشتم یه لحظه هم خیلی چیزارو تحمل نمیکردم و بسوزم ..
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
