دخترایی ک همیشه کار کردن از سن کم وقتی به سی سالگی میرسن خواه ناخواه نمیتونن خونه دار بشن یا بچه دار بشن انگار مثل مرد بار میان کارای زنونه براشون سخته، الان من دیوونه مبشم بشینم خونه اشپزی کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ولی نیاز نیست عین مرد باشیم که نتونیم خونه داری کنیم
خیلی از مردا خونه دارن و نان اور نیستن، شاید شما نبینی ولی وجود دارن
پس جنسیتیش نکنیم
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ولی من مثل یه مرد قوی جنگیدم و تلاش کردم و محکم هستم از یه طرف مثل یه زن کد بانو و از یه طرف یه دختر زود رنج ک فقط توی دلش همش میشکنه و هزار بار میمیره زنده میشه
یعنی کار خونه براشون سخت میشه برعکس کار بیرون براشون راحته
خب آره ولی ربطی به زن و مردی نداره
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی