یچیزایی شنیده بودم ولی از دهن خودش ن،رابطمونم از اونا بود ک چیزی بینمون نبود ولی خیلی چیزا بینمون بود😂با ی پیج فیکی هر از گاهی تبریک و تسلیت میشد میگفتم بهش،و میدونست خوشم میاد ازش اما نتونستم بگم کیم،بخاطر شغل و ... مردد بودم ولی خب دوسش داشتم،گریه هامو هفته قبل کردم و... ولی الان ک از دهن خودش شنیدم،بی حس شدم انگار،واقعا هیچ حسی ندارم🫤
من بطور مستقیم معرفی نکردم خودمو،ینی کامل،اسمم رو میدونست و...و اینکه رفیق شوهر دوستم بود(دوستم دختر عمه مامانمه) و با شوهر دوستم صمیمی بودن
حالا بخوام تعریف کنم طولانی میشه😂😂😂من نگفتم کامل کیم،مگه اینکه این مشخصاتمو داده باشه ب شوهر دوستم و اون حدس زده باشه😂😂😂😂در کل نمیدونم تو این ۱ سال و نیمه چیا شد،ولی تهش این شد دیگه😂😂
باز شرف داشته با توام نیومده تو رابطه همتون رو بخوابونه تو اب نمک
نمردیم و تعهدم دیدیم تو این روابط
شاید الان این حرفم برات ارزشی نداشته باشه ولی بدون یکی میاد تو زندگیت و اینقدر خواستنی هست برات که این دیگه به چشمت هم نمیاد
کامنت که میزارم چون تاپیک زدی نظر خواستی نظرام طبق تجربمه و چیزایی که یاد گرفتم پس مطمئن نیستم برای شما هم پاسخگو باشه چون من فقط بخش کوچکی از مسئله شما رو توی تاپیک دیدم نه تمام ماجرا و جوانب رو پس خدایی نکرده با یه پیشنهاد و طناب پوسیده من نری توی چاه و بهتره به عقلت رجوع کنی …
خداروشکر که تکلیفت روشن شده... و زندگی ادامه داره و خدا مهربون... منم همچین تجربه ای داشتم در گذشته... ولی الان حالم خوبه... اولش سنگین و سخت بود ولی با خودم گفتم مگه دنیا به آخر رسیده،شان تو بیشتر از اینه که بخاطر همچین چیزی ضعیف بشی... تا مدتی هم حسرت بودااااا ولی آخرش تموم شد و دیگه هیچ حسی بهش ندارم... و واقعا خداروشکر میکنم. چون راحت شدم...