بچه ها من وقتی با شوهرم ازدواج کردم گفت قبل ازدواج میخورده ولی دیگه میزاره کنار
گذشت و من واقعا بهش اعتماد داشتم که یدفعه بعد توی مجلس حنا بندون فامیلشون گفت خوردم زیادد نه خیلییی کم
گذشت و تا دو سه باهاش حرف نمیزدم
سخت نگیر بیشتر میخوره
هرم نکن باهاش صحبت کن
دیگه خودش گفت پشیمونه و اینا از اون روز اعتمادم و بهش از دست دادم
من خیلی دوس دارم شوهر ایندم اهلش باشه
حالا برعکس یه بچه مثبت گلابی گیرم میاد
دیگه زیاد حساسیت نشون نده
بعد چندماه که بهش گفتم گفت دروغ گفتم میخواستم ببینم تو چیکار میکنی
فقط طلاق
خییییلی سخته.. متوسل بشو به یکی از ائمه.. انشااالله دعات رو آمین بگه.. ایام فاطمیه است.. توسل کن به حضرت زهرا س.. انشااالله حاجت روا باشی عزیزم
من همسرم بخوره جلو خودم میخوره توم بزار هرکاری میکنه پیش خودت باشه البته همسرم اهلش نیست کلی میگم
خوب تقصیر خودته نباید باهاش ازدواج میکردی
الان میبینم برادر شوهرم جلوم میخوره میترسم حتی با داداشش تنها باشه چه برسه با رفیقاش
واقعا عذاب بدیه برام بعضی موقع ها کابوسش و میبینم
همسرمنم وقتی میره خونه فامیلش میخوره
همشون میخورن جز‌خانوما میارن جلو ما میخورن منم دوست ندارم اما دیگه بیخیال شدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
