سلام عزیزم
حتی اگر گذشته ای ک همسرتون داشته رو فاکتور بگیرید باز حق باشماست
پول خودتون بوده به هرکسی خواستید دادید
پنهان کاری وقتی هست ک پول اونو برای دیگری خرج کنی
بعد اینکه ادمی با شما از پنهان کاری صحبت میکنه که سابقه خیلیییی خرابی در زمینه پنهان کاری داشته
من بودم نه تنها معذرت خواهی نمیکردم بلکه میگفتم پس ببین تو چندبار تاحالا منو رنجوندی!!!و میدونستی میرنجم!!!
خداروشکر که همسرت از پس انداز داشتنت ناراحت نیست مثل بعضی مردای خودخواه و پروصفت
بنظرم زیادی هم برای آشتی کردن اصرار نکن که خدا نکرده بدعادت بشه خودت اذیت میشی بسپر به زمان که حلال اکثر مشکلاته
ایلدا جان بالاخره موفق شدین عروسی بگیرین؟
سلام به روی ماهت 🌼💙
یه مدتی هست که رابطه مون اروم شده یه سری چارچوب ها مشخص کردیم و مرز گذاشتیم.
بهم قول دادیم پنهان کاری و دروغ نداشته باشیم.
برای همین امیر دلگیر بود وگرنه که اصلا حق نداشت حرف از پنهان کاری بزنه چون که ایشون اوضاع گذشته اش حسابی داغونه
ایلداجان بنظرم خیلی داری تلاش میکنی که عاقلانه رفتار کنی به صورت کلی اما لازمه تلاشتو بیشتر کنی بنظرم طبیعی نیست که انقد سر هر چیزی چالش دارین اونم اول زندگی مشترک
سلام عزیزم متشکرم شما خوبی
ماشین بابا رو قبول نکردم و برای داداش شد و داداشم داره مخ بابا رو میزنه که عوضش کنن تا وقتی گواهینامه بگیره( بچه های الان واقعا عجیب هستن ها این پسر هنوز به سن گواهینامه نرسیده!)
مامانم قهره و بابا هم بطور عجیبی پیش قدم اشتی نمیشه و همه ی ما متعجب هستیم
عروسی هم طوری که من از جاری بزرگه شنیدم مثل اینکه طفلکی باردار شده و تا خانواده همسرم شنیدن گفتن عروسی بگیریم.
دیگه مثل اینکه خیلی عجله ای شده کار هاشون
الهی بگردم دختر بیچاره سنی نداره 🥲
درباره ماشین به نظرم بهترین اتفاق افتاد چون هم دایی به ماشین نرسید و هم بابات مجبور شد یه بار جلوی همسرش وایسه و ...
درباره عروسی هم اشکال نداره بذار سرگرم عروس جدید و بارداری بشن شاید قدر ایلدا رو بدونن...اونجوری که می گفتی از پس خودش بر میاد و انشالله حسابی نازو نوز به دلشون بیاره و اشکشونو در بیاره 😁😁😁
راستش نمیدونم بدجنسی هست یا نه ولی خیلی خوشحالم ماشین به دایی نرسید و از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، من پشت پرده اش بودم داداشم از من خیلی حرف شنوی داره و من مخش رو زدم.
عروس جدید حسابی از پس خودش برمیاد، ماشالا زبون داره و حسابی اهل گرد و خاکه.
جاری بزرگه میگه مهمونی خونه مادرشوهر بودیم، خواهر شوهرم گفت فلانی جان لباست چقدر قشنگه فقط اگه قدش بلندتر میبود قشنگتر هم می شد.
جاری هم با اخم و دعوا و صدای بلند میگه: این سلیقه من و شوهرمه دوست داریم اینطور باشه لباسم شما مشکل داری برای خودت این مدلی نخر!
و میره داخل اتاق و درو میکوبه لباس میپوشه و میره!
میگه ما هنگ بودیم حتی شوهر خودش مونده بود چه حرکتی بزنه
کار خوبی کردی داداشت رو راضی کردی دمت گرم !👌👌 خدا رو خوش نمیاد حق شما رو داییتون بخوره
عزیزم اینا همه کار خداست .یادته گفتی سر ماشینت که خراب شده بود و بابات اومد چقدر حالت گرفته شد و تو ماشین بغض کردی و ...خدا خودش خوب بلده چجوری جواب دل شکسته بنده هاش رو بده ❤️
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
