سلام، من و همسرم با وجود مخالفت خانواده من و با کلی سختی به هم رسیدیم، من تک دخترم و موقعیت شغلی و اجتماعی خوبی دارم اما همسرم نه تا بچه هستن و از نظر شغلی و اجتماعی خیلی پایین تر از منه که بخاطر همین خانوادم با ازدواج ما مخالف بودن و هیچ کدومشون تو عروسی ما نیومدن و با من قطع رابطه کردن کلا.
امروز برای اینکه حال و هوای من عوض شه با برادر همسرم و خانمش و خواهر همسرم اومدیم مسافرت کیش، موقعی که میخواستن خونه بگیرن الکی گفتن که ما چهار نفر هستیم به منم گفتن که پشت ماشین قائم شو تا تو رو نبینه
خب
چه زشت بود کارشون
نوشتی لایک کن
چه عیبی داره درکشون کن جایگاه اجتماعی و وضع مالی تاصیر داره
یعنی فقط شما اضافی بودی
جرا خودشون قایم نشدن
وقتی بامخالفت خانوادت بازم زنش شدی کسی اینجا نمیتونه دیگ چیزی بگه انتخاب خودته تاوانشم بده باتشکر
ننتظر بقیشیم اسی
بعدم رفتن خونه رو دیدن و پسندیدن و گرفتن به منم گفتن که دوربین داره و میفهمه تو نفر اضاف هستی، تو داخل ماشین قائم شو تا ما وسایل ببریم و آماده شیم و لباس عوض کنیم تو آخر شب یواشکی بیا داخل.
منم سر همین موضوع داخل خیابون با همسرم دعوای بدی کردم و گفتم که خانوادم حق داشتن و من الان به حرفشون رسیدم.
چطوری با این سطح تفاوت با همسرت آشنا شدی؟
چ کار بدی چقدر انرژی بدی داشت این حرکتشون بخاطر همینه ک همیشه تاکید دارم ک همه برن با یکی از طبقه اجتماعی خودشون ازدواج کنن چ کار بدی کردی ب حرف خانوادت گوش ندادی
