2777
2789

هفته گذشته منو شوهرم سر یه مسئله ای با هم دعوامون شد و مقصر شوهرم بود ما طبقه بالا خوانوده شوهرم هستیم دعوا بین منو شوهرم بود ربطی به اونا نداشت من نمی‌خواستم قهر بیام و خانواده همسرم متوجه دعوامون بشن ولی خوب همسرم خیلی عصبیه و زود عصبانی میشه من خیلی از دستش ناراحت بودم بهش گفتم دیگه نمی‌خوام ببینمت و نمی‌خوام باهات زندگی کنم چون خیلی کوتاه اومدم که خوب بشه ولی بی فایده بود و اون هیچوقت نخواست خوب بشه اون گفت الان به داداشت زنگ میزنم بیاد تکلیفم رو با تو روشن کنه (پدرم فوت شده) منم گفتم لازم نکرده گفت پس جم کن ببرمت خونه مادرت منم جم کردم بعد از چند لحظه مادرش کار داشت اومد طبقه بالا بعدشم خواهرش اومد من وقتی متوجه اونا شدم رفتم تو اتاق چون نمی‌خواستم اونا چیزی بدونن ولی شوهرم داد زد بهم گفت سگ کثیف دیگه نمیخوامت من خیلی بهم برخورد که جلوی اونا تا این حد منو خورد کرد دیگه منم نموندم و اومدم خونه مادرم خونه مادرم یه شهر دیگس بهش گفتم جلوی اونا باهام اینجوری رفتار کردی و اونا حرفا رو زدی من دیگه محاله برگردم گفتم کسی رو نبینم این دوروبرا که گفت باشه من اصلا نمیخوامت الان ۹روز از قهرمون گذشته و ازم خبری نگرفتن نه خودش نه خانوادش من برام مهم نیست چون اگرم بیاد بر نمیگردم به خانوادمم گفتم که بر نمیگردم چون واقعا از چشمم افتاده و دیگه نمی‌خوام باهاش زندگی کنم کسی بوده با وجود این بی احترامی ها راحت جدا شده باشه حاضرم هیچی ازش نگیرم ولی دیگه باهاش زندگی نکنم 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

همه چی از همین بی احترامیا شروع میشه

کم کم خانوادش هم اجازه توهین به خودشون میدن

ما خداروشکر قهر نداشتیم

ولی دوران عقد من چند مدت بهش زنگ نمیزدم اون زنگ میزد

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

چیزی ک اینجا بهش رسیدم اینه...در هر صورت حق با شماس و من عمرا ریپلای بزنم و بحث کنم چون زمان و انرژی هر دو برام ارزشمند تر از بحث با شماس

شوهرم ۳ ماه بود ازدواج کرده بودم تو دعوا برگشت گفت ایشالله بمیری راحت بشم دو بار گفت این کلمه رو بهم گفت حیون 

یه بارم تو دعوا گفت گمشو ببرمت خونه بابات ۵ ماهه ازدواج کردم من چی بگم 

همه چی از همین بی احترامیا شروع میشهکم کم خانوادش هم اجازه توهین به خودشون میدنما خداروشکر قهر نداشت ...

منم نمی‌خواستم قهر بیام یا خانواده ها بدونن چون هر بار باهاش دعوا کردم رفتم. تو اتاق ولی اون شب اون رفتار جلو خواهر و مادرش کرد دیگه نتونستم بمونم

منم نمی‌خواستم قهر بیام یا خانواده ها بدونن چون هر بار باهاش دعوا کردم رفتم. تو اتاق ولی اون شب اون ...

اشتباه کردی 

ولی الان صبر کن خودشون بیان

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

چیزی ک اینجا بهش رسیدم اینه...در هر صورت حق با شماس و من عمرا ریپلای بزنم و بحث کنم چون زمان و انرژی هر دو برام ارزشمند تر از بحث با شماس

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز