شوهرم داست صورتش رو اصلاح میکرد ، گفت بیا پشت گردنم رو بزن ، منم دستم لرزید و موهای پشت گردنش رو تا وسط یهویی زدم خالی کردم، اونم نفهمید
این یه رازه؟؟!
یبارم لباسش رو اتو میکردم از پشت سوخت
خیلی به اون لباس حساس بود
خودم پوشیدمش براش که نبینه اونجا رو
گفتم الهی قربون شوهر خوشتیپم بشم
خودم جوری پوشیدم براش که متوجه نشه
رفته بود سر کار کتش رو دراورده بود. دوستاش بهش خندیده بودن
منم از ترس یه هفته رفتم خونه بابام
الان دیگه لباساش رو اتو نمیکنم و هرگز نمیزاره موهای پشت گردنش رو بزنم
البته اینا دیگه راز نیست 😁