من خیلی خستم خیلی میشه تا آخر بخونید لطفا یکم طولانی من جز شما کسیو ندارم من پدرم معتاده خسته شدیم از بس بردیمش کمپ بخدا برید تاپیک های قبل مو نگاه کنید از سال ۱۴۰۱ تا الان هی بردیمش کمپ هی اوردیمش باز همون اشو همون کاسه چقدر زجر کشیدم این تابستونی مامانم قهر بود رفته بود خونهه مامانش خواهرام رو دستم بودن امتحانم داشتم دیگه توانی برای ادامه داشتن نداشتم دیگه بردنش کمپ بعد از دوماه خورده ای برگشته دو روزه برگشته باز رفته دنبال شیشه من دیگه چجوری سرمو بلند کنم جلوی فک فامیل سگم حسابمون نمیکنن خدایا خدا جونم مگه من مرگشو نسپرده ام دستت؟امام حسین تو چی؟مگه نیومدم در خونه ات التماست نکردم گفتم مرگشون میسپرم دستت این آدم بشو نیست چیشد حسین؟چیشد چرا دست خالی منو برگردوندی حسین🥲💔من کم آوردم دیکه نمیتونم بقران دیگه نمیتونم میخوام خودمو خلاص کنم مادرم از اونجا بهم گیر میده بقران همه کارهای خونه رو میکنم ظرفارو میشورم درسمم میخونم بازم میگه آدمی نصیب شما نشده من خستم خدایا تو مجبورم کردی دست به این کار بزنم پس قول مردونه بهت میدم که یروزی کُل خونه رو و تمیز میکنم برای همیشه میام پیش خودت دیگه هر چی شد بزار بشه🖤💔
با نوشته ات اشک ریختم
خدا کمکت کنه عزیزکم💔🙌
خدا انشاالله بهت صبر بده
خیلی سخته میدونم فقط یکم صبر کن انشاالله میگذره
یروزی بلاخره تموم میشه ولی تو باید دووم بیاری چند سالته؟
مادرتون راضی به طلاق نمیشن؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
