من یه مدته صبحا که میرم سرکار از یه سوپرمارکت گاهی خرید میکنم
یه پیرمرد وایمیسته خیلی به من اصرار که دخترم من از شما خوشم اومده برای پسرم میتونیم بیایم خواستگاری من به خانمم بگم شماره مادرتو بده خانمم تماس بگیره منم روم نمیشد بگم نه انقدر اصرار کرد که قبول کردم
بعد گفت چند سالته گفتم ۳۳ گفت فکر کردم ۲۵ سالته اصلا بهت نمیخوره گفت پسر من ۳۸ سالشه مناسب هم هستین حالا همو ببینید خونه داره ماشین مدل بالا داره مغازه داره وضعیت مالیش خوبه از این بابت خیالت راحت باشه اذیت نیستی
خلاصه مادرش اومد خونمون منم پسندید و کلی صحبت و البته دورادور شناخت پیدا کردیم که از همسایه ها هستن
فرداش زنگ زد پسرم با ماشین بیاد دنبال دخترتون منم باشم باهم صحبت کنن ساع تشم فیکس کرد اقا من اماده منتظر نیومدن😑 چرا بابد این رفتارو داشته باشن بعد از دیدار ۲ بار بهمون زنگ زدن اگه نمیپسندید که زنگ نمیزد و قرار نمیزاشت
مادرم زنگ زد بهش بگه حداقل اطلاع بدید اگه نمیاید یا پشیمون شدی که جواب نداد!!!