2777
2789
عنوان

من امشب یه آبروریزی کردم😣بگید چکار کنم که دیگه نکنم☹

| مشاهده متن کامل بحث + 1684 بازدید | 77 پست
دیدی پد الکلیه چقد درد داره؟😑

آره الهی بگردم دخترمم تازگیا۶تا امپول زد نالش تا آسمونا رف آمپول تو باسنش بود دستو پاشو گرفته بودیم پاشد فک کن

ولی من هروقت بریدم وخسته شدم وفکرکردم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم،همین ی جمله اش منو نگه داشت تو در پناه خدایی و خدا هرگز دیر نمیکند.....
اگه در این حد از امپول ترس داری قبلش به خود دکتر بگو فوبیاتو که برات امپول ننویسه

گفتم گف مجبوری باید بزنی،چرا نباید امپول بزنی!!!!!

وابستگی و مهرطلبی،دو عاملِ بزرگِ طلاق و بدبختیِ خانواده هایِ ایرانی!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من اخه قبل زدن سرو صدا میکردم پرستار گف اخه فعلا که نزدیم نزده شروع کردی،همون لحظه که زد دیگه صدام د ...

من همیشه میگم سرم بنویسه آمپول نزنن باسننم

ولی من هروقت بریدم وخسته شدم وفکرکردم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم،همین ی جمله اش منو نگه داشت تو در پناه خدایی و خدا هرگز دیر نمیکند.....
آره الهی بگردم دخترمم تازگیا۶تا امپول زد نالش تا آسمونا رف آمپول تو باسنش بود دستو پاشو گرفته بودیم ...

وای فکر کن منم گرفته بودن🤣😭نمیدونم بخندم یا گریه کنم

وابستگی و مهرطلبی،دو عاملِ بزرگِ طلاق و بدبختیِ خانواده هایِ ایرانی!
من همیشه میگم سرم بنویسه آمپول نزنن باسننم

اتفاقا هفته قبل زد داخل سرم ولی اثر نکرده بود گف اینسری عضلانی بزن.منم از سرم نمیترسم

وابستگی و مهرطلبی،دو عاملِ بزرگِ طلاق و بدبختیِ خانواده هایِ ایرانی!
وای فکر کن منم گرفته بودن🤣😭نمیدونم بخندم یا گریه کنم

یبار رفتم آمپول بزنم انقد میترسیدم ی پیر زنا گف زاییدی.گفتم آره گف پس از چی میترسی تو دلم گفتم چ ربطی داره آمپول همیشه آمپوله

ولی من هروقت بریدم وخسته شدم وفکرکردم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم،همین ی جمله اش منو نگه داشت تو در پناه خدایی و خدا هرگز دیر نمیکند.....
آره الهی بگردم دخترمم تازگیا۶تا امپول زد نالش تا آسمونا رف آمپول تو باسنش بود دستو پاشو گرفته بودیم ...

بگردم الهی... خدا سلامتی بده...اونبار دیدم میخواستن به دختر دبستانی  سرم بزنن هی میگفت میترسم ولی خب تهوع داشت و حالش بد بود پرستارم میگفت اشکال نداره هر وقت اروم شدی بگو بیام شاید یع ربع بیشتر طول کشید انگار با خودش کنار اومد گفت بیا اونم رفت زد بازم گریه و نالشو داشت... 

یبار رفتم آمپول بزنم انقد میترسیدم ی پیر زنا گف زاییدی.گفتم آره گف پس از چی میترسی تو دلم گفتم چ ربط ...

دقیقا دوستامم این حرفو بهم گفتن ولی من از زایمان ترس ندارم که ازین امپوله دارم ینی وحشتناک

وابستگی و مهرطلبی،دو عاملِ بزرگِ طلاق و بدبختیِ خانواده هایِ ایرانی!
اره، اسم همسرمو صدا میزدم،وااای چه ابروریزی کردم من😥

😁اشکال نداره من استخوان دستمو دکتر داشت جا مینداخت بیمارستان گذاشته بودم رو سرم الان تجسم ات کردم 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز