منم گفتم دیشب تو خوابیدی چت ها رو خوندم فهمیدم نمیشه و نمیخای
جواب دیگه ای انتظار نداشتم واقعا میخاستم با حقیقت روبرو بشم ترمز دست خودمو بکشم
اونم گفت میخای دوست بمونیم گفتم نه میرم
تو هم راحت تری گفت ن میتونی باشی
بعد هم شبش یکم گریه کرد از برادرزاده اش و چت کرد
دیگم پیام ندادم تا الان
الآن هم نمیدونم چجوری رفتار کنم طبیعی تر باشه
شانسی ی پست فرستادم روز آرایشگر تبریک گفتم بعد پاک کردم
دیدم پیام داد چی فرستادی پاکیدی
دوباره فرستادم گفت فدات
گفتم چشمت خوب شد گفت ن همینطوره و میرم دکتر
گفتم بهتر شی و رفت
الان نمیدونم چیکار کنم ادامه بدم ب همین دوستانه کمرنگ
یا بگم چیز دیگه ای ک تو دلمه و بلاک کنم برم