توی جمع پیش همه دایی هام و عمو هام
مامانم صدام کرد پوشکو برای مامانم ببرم داداشم رو عوض کنه
وقتی بردم تو وسط جمع گفتم مامان بیا نوار بهداشتی رو بگیر😑
یه بار رفتیم مسجد بلندگو مسجد برداشتم با دوستم باباش خادم مسجد بود بعد دستگاه رو روشن کردیم بهش گفتم بلندگوهای بیرو رو قطع کن فقط داخل صدا روشن باشه اونم یاد نداشت خلاصه کلی آهنگ و روضه و مسسخره بازی در آوردیم و خوندیم دیدیم یه پیر مرده اومد تو گف احمقا چیکار میکنید چی دارید مبخونید نگو بلندگوهای بیرون هم وصل بوده همه شنیدن واقعا ابروم رفت
یه بار مگس کش بردم مدرسه بنا به دلایلی
معاونم پرسید اون چیه با اعتماد بنفس گفتم مگس ک.س
دبیرستانی که بودم یه بار زیست داشتیم معلم یه سوال درمورد گیاه پرسید منم با اعتماد به نفس کامل داد زدم گفتم بی.ضه
معلم با تاسف گفت گیاه بی.ضه داره؟ و کلاس منفجر شد خودم تا اخر کلاس نمیتونستم جلو خودمو بگیرم هی میخندیدم😑
یه بار خونمون مهمون اومده بود با خانواده ما به طرف میگفتیم کرکس بی دندون بعد گوشیم زنگ زد داداشم گفت کی اومده منم حواسم نبود گفتم کرکس بی دندون اومده خونه ما .دیگه محل رو ترک کردم
لیلیلیلی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
