من چند وقت پیشا یه شب خیلی دلم گرفته بود گریه کرده بودم اخر طاقت نیاوردم زنگ زدم حرم امام رضا دردل کردمو گریه
شبش خوابیدم خواب دیدم آقای رئیسی همراه یه مرد دیگه که متوجه نشدم کی هست از یه جایی که نمیدونم مسجد بود چی بود اومدن بیرون بعد تو خوابم گفتم باید بهش سلام کنم
بعد دوباره تو خواب گفتم اگه سلام کنم ممکنه صدامو نشنوه برای همین دستمو به نشانه سلام گذاشتم رو سینم یکم سرمو خم کردم که یعنی سلام
و ایشونم جوابمو دادن و رفتن و پشت سر ایشون یکی از اخوند های فامیلمون که سید هست و مسئول کارای امام رضا هست اومدن از اونجا بیرون ....
واقعیتش من میگفتن شهید رئیسی و اینا زیاد اعتقادی نداشتم یعنی ادم خاصی نمیدیدمشون و احساس خاصی نداشتم
ولی بعد از این خوابم فهمیدم پیش امام رضا خیلی مقام دارن چون من امام رضا رو صدا زدم و باهاش دردو دل کردم حتی یه لحظه هم به فکر شهید رئیسی و و اون فامیلمون نبودم